معنی پاشکسته - فرهنگ فارسی عمید
معنی پاشکسته
- پاشکسته
- کسی یا چیزی که پایش شکسته باشد، کنایه از عاجز، ناتوان، زمین گیر
تصویر پاشکسته
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پاشکسته
پاشکسته
- پاشکسته
- آنکه پای شکسته دارد، عاجز ناتوان، جمع پاشکستگان
فرهنگ لغت هوشیار
پاشکسته
- پاشکسته
- آنکه پای شکسته دارد، مجازاً، عاجز. ناتوان
لغت نامه دهخدا
ناشکسته
- ناشکسته
- نشکسته. شکسته ناشده. درست. سالم. مقابل شکسته. رجوع به شکسته شود
لغت نامه دهخدا
اشکسته
- اشکسته
- شکسته. بشکسته. مکسور. مکسّر:
دست اشکسته برآرد در دعا
سوی اشکسته برد قفل جدا.
مولوی.
جبر چبود بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگ بگسسته را.
مولوی.
لغت نامه دهخدا