- ورزیار (پسرانه)
- برزگر (نگارش کردی: وهرزیار)
معنی ورزیار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزکار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
کشاورز، کشتکار، دهقان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
برزگر، زارع، فلّاح، ورزگر، برزکار، بزرکار، برزیگر، برزه گر، گیاه کار، حرّاث، حارث، بازیار، کدیور، ورزگار، ورزه، ورزی، کشورز، واستریوش، کشتبان
گاوی که بدان مزرعه را شیار کنند ورزاو
زراعت کننده، کشاورز، برزگر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
اورا مزدایار، پسر قارون فرمانروای طبرستان، پسر قارون، از سپهبدان مازندران در قرن سوم که علیه خلیفه بغداد شورش کرد
زمانه، عصر
ریاضت
کسیکه ارزش هر چیزیرا تعیین کند
خیاط، درزی
زارع کشاورز زراعت کننده
کشاورز، برزگر
ایام، زمان، وقت، مدت
گلسنگ ها
پرضرر
که پرز دارد پرزه دار پرزگن پرزناک
کسی که ورزش می کند، ورزش کننده
آنچه یا آنکه ضرر بسیار دارد، پرضرر
گیتی، دنیا، زمانه، عصر، زمان، وقت، کنایه از عمر، برای مثال سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل / بیرون نمی توان کرد الاّ به روزگاران (سعدی۲ - ۵۳۰)
روزگار بردن: کنایه از روز گذراندن، وقت گذراندن، سپری کردن روزهای عمر، زندگی کردن، صبر کردن، تاخیر کردن
روزگار یافتن: کنایه از فرصت پیدا یافتن
روزگار بردن: کنایه از روز گذراندن، وقت گذراندن، سپری کردن روزهای عمر، زندگی کردن، صبر کردن، تاخیر کردن
روزگار یافتن: کنایه از فرصت پیدا یافتن
پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد، پرزگن
ورزش کرده، نیرومند، حاصل کرده و به دست آورده
ارزیابنده، کسی که ارزش چیزی را معیّن می کند، مقوّم