جدول جو
جدول جو

معنی وحامی - جستجوی لغت در جدول جو

وحامی
(وَ ما)
جمع واژۀ وحمی ̍، به معنی زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حامی
تصویر حامی
(پسرانه)
مدافع، حمایت کننده، پشتیبان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وامی
تصویر وامی
قرض دار، وامدار، عاجز و درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحامی
تصویر تحامی
خود را از کسی یا چیزی نگهداری کردن و پرهیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حامی
تصویر حامی
پشتیبان، حمایت کننده
گروه هایی از نژاد سفیدپوست ساکن افریقای شمالی، از اولاد حام بن نوح
شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی - سامی، شامل زبان هایی مانند بربری و مصری کهن
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
جمع واژۀ حامیه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به حامیهشود، میامین اسب و میاسر آن. (از اقرب الموارد). کناره های راست و چپ سم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نگاهداری مردم خویشتن را از کسی و پرهیز کردن از وی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تحامی مردم کسی را، نگاه داشتن خود را از وی و اجتناب کردن و دوری جستن ازاو. (از قطر المحیط) : تحاماه الناس تحامیاً، نگاه داشتند خویش را از وی و پرهیز جستند او را. و منه: یتحامی ̍ کما یتحامی ̍ الاجرب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
حمایت کننده و نگاهدارنده و دفاع کننده. (از منتهی الارب) ، وکیل دادگستری. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ما)
جمع واژۀ وخم، به معنی مرد گران سنگ و ناموافق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به وخم شود، جمع واژۀ وخوم. رجوع به وخوم شود، جمع واژۀ وخیم. (ناظم الاطباء). رجوع به وخیم شود
لغت نامه دهخدا
(وَ فا)
جمع واژۀ وحفاء. زمین که در آن سنگهای سیاه بوده باشد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ شا)
جمع واژۀ وحشان به معنی غمناک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وحشان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحامی
تصویر تحامی
پرهیز کردن و از چیزی خود را نگهداری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وامی
تصویر وامی
قرضدار، وامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحام
تصویر وحام
تک تنها یکه، بی ریشه بی تبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محامی
تصویر محامی
وکیل دادگستری، مدافع شخص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حامی
تصویر حامی
حمایت کننده بعنایت و کرم دفاع کننده، پشتیبان، هوادار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محامی
تصویر محامی
((مُ))
حمایت کننده، دفاع کننده، وکیل دادگستری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحامی
تصویر تحامی
((تَ))
پرهیز کردن، خود را نگاه داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حامی
تصویر حامی
نگهبانی کننده، حمایت کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وامی
تصویر وامی
بدهکار، عاجز، بدبخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حامی
تصویر حامی
پشتیبان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حامی
تصویر حامی
Sponsor, Proponent, Protector, Supporter, Supportive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از حامی
تصویر حامی
partisan, protecteur, sponsor, supporter, solidaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از حامی
تصویر حامی
proponente, protector, patrocinador, partidario, solidario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از حامی
تصویر حامی
pendukung, pelindung, sponsor, mendukung
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از حامی
تصویر حامی
ผู้สนับสนุน , ผู้ปกป้อง , ผู้สนับสนุน , ผู้สนับสนุน , สนับสนุน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از حامی
تصویر حامی
voorstander, beschermer, sponsor, supporter, ondersteunend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از حامی
تصویر حامی
прихильник , захисник , спонсор , прихильник , підтримуючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از حامی
تصویر حامی
sostenitore, protettore, sponsor, solidale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از حامی
تصویر حامی
defensor, protetor, patrocinador, apoiador, solidário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از حامی
تصویر حامی
支持者 , 保护者 , 赞助商 , 支持者 , 支持的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از حامی
تصویر حامی
zwolennik, obrońca, sponsor, wspierający
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از حامی
تصویر حامی
Befürworter, Beschützer, Sponsor, Unterstützer, unterstützend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از حامی
تصویر حامی
сторонник , защитник , спонсор , поддерживающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از حامی
تصویر حامی
समर्थक , रक्षक , प्रायोजक , सहायक
دیکشنری فارسی به هندی