جدول جو
جدول جو

معنی تحامی

تحامی
خود را از کسی یا چیزی نگهداری کردن و پرهیز کردن
تصویری از تحامی
تصویر تحامی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با تحامی

تحامی

تحامی
نگاهداری مردم خویشتن را از کسی و پرهیز کردن از وی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). تحامی مردم کسی را، نگاه داشتن خود را از وی و اجتناب کردن و دوری جستن ازاو. (از قطر المحیط) : تحاماه الناس ُ تحامیاً، نگاه داشتند خویش را از وی و پرهیز جستند او را. و منه: یُتَحامی ̍ کما یُتَحامی ̍ الاجرب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

تعامی

تعامی
کور نمایی خود را به کوری زدن، خود کوری خود را کور کردن خود را بکوری زدن کوری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار