معنی حامی
- حامی
- partisan, protecteur, sponsor, supporter, solidaire
واژههای مرتبط با حامی
حامی
- حامی
- مدافع، حمایت کننده، پشتیبان
حامی
- حامی
- پشتیبان
حامی
- حامی
- حمایت کننده بعنایت و کرم دفاع کننده، پشتیبان، هوادار
حامی
- حامی
- نگهبانی کننده، حمایت کننده
حامی
- حامی
- پشتیبان، حمایت کننده
گروه هایی از نژاد سفیدپوست ساکن افریقای شمالی، از اولاد حام بن نوح
شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی - سامی، شامل زبان هایی مانندِ بربری و مصری کهن
حامی
- حامی
- Sponsor, Proponent, Protector, Supporter, Supportive
حامی
- حامی
- сторонник , защитник , спонсор , поддерживающий
حامی
- حامی
- Befürworter, Beschützer, Sponsor, Unterstützer, unterstützend
حامی
- حامی
- прихильник , захисник , спонсор , прихильник , підтримуючий
حامی
- حامی
- zwolennik, obrońca, sponsor, wspierający
