جدول جو
جدول جو

معنی واپرسیدن - جستجوی لغت در جدول جو

واپرسیدن
بازپرسیدن، بازپرسی کردن
تصویری از واپرسیدن
تصویر واپرسیدن
فرهنگ فارسی عمید
واپرسیدن
(غُ چَ / چِ غُ چَ / چِ شُ دَ)
دوباره سؤال کردن، تفتیش کردن. (ناظم الاطباء) ، دریافت کردن. (آنندراج از فرهنگ فرنگ) ، بازپرسیدن. استفسار نمودن. (آنندراج) :
یکی ژند و است آر با برسمت
بگو پاسخ از هرچه واپرسمت.
فردوسی.
صبح شد هدهد جاسوس کز او واپرسند
کوس شد طوطی غماز کز او واشنوند.
خاقانی.
کاین چه شاید بود واپرسم از او
که چه میسازی ز حلقه تو بتو.
مولوی.
و رجوع به پرسیدن و بازپرسیدن و ’وا’شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورپریدن
تصویر ورپریدن
به مرگ ناگهانی از دنیا رفتن، جوان مرگ شدن، بیشتر دربارۀ کودکان استعمال می شود
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ شُ دَ)
بازکردن رشته را. مقابل رشتن و ریسیدن. ریسیده را باز کردن. و رجوع به ریسیدن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ سِ دَ)
برگشتن. به عقب برگشتن. مراجعت کردن. (ناظم الاطباء). انصراف. بازگردیدن:
وانگردد از ره آن تیر ای پسر
بند باید کرد سیلی را ز سر.
مولوی.
زآنکه از بانگ و علالای سگان
هیچ واگردد ز راهی کاروان.
مولوی.
چسان ز میکده مخمور بگذرم صائب
نمی شود ز لب بحر تشنه واگردید.
صائب (از آنندراج).
دل وحشت زده از سینه کجا یاد کند
چه خیال است که گوهر به صدف واگردد.
صائب (از آنندراج).
- امثال:
چون به گردش نمی رسی واگرد.
، سرنگون شدن. زیر و زبر شدن، منعکس شدن. (ناظم الاطباء) ، انقلاب. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). تقلب. (یادداشت مؤلف) : دول، واگردیدن از حالی به حالی. (منتهی الارب) ، بازگردیدن. گشاده شدن. گشوده شدن. از هم واشدن: اقهمت السماء، واگردید ابر ازآسمان و گشاده شد آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ تَ)
لیسیدن، دوباره لیسیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(پُ دَ)
که قابل پرسیدن نیست. که نباید پرسید
لغت نامه دهخدا
(فُ تَ / تِ)
سؤال نشده. نخواسته.
- ناپرسیده گفتن، بدون مقدمه گفتن. بدون اینکه سؤال شود و بخواهند گفتن: اما سخن ناپرسیده مگوی تا در رنج نادانسته نیفتی. (منتخب قابوسنامه ص 29). ناپرسیده مگوی. (خواجه عبداﷲ انصاری). سخن ناپرسیده همه را سخرۀ تیغ یاساگردانید. (وصاف ص 341). او را گرفته بیاوردند، ناپرسیده بر تیغ گذرانید. (وصاف ص 325)
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ خوا / خا دَ)
روگردان شدن و بی دماغ گشتن. (آنندراج) (از فرهنگ نظام). بیزار شدن و متنفر گشتن. (ناظم الاطباء). اعراض کردن. (غیاث اللغات) :
یحیی گل بوسه ز آن دهان تا چیدم
در باغ جهان غنچۀ بدبو دیدم
با آن همه آرزو، لب لعلش را
یک مرتبه بوسیدم و وابوسیدم.
یحیی شیرازی (آنندراج و فرهنگ نظام).
، دست از کاری کشیدن و ترک عزم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ کَ دَ)
چسبیدن و ملصق گشتن. (ناظم الاطباء) : صیک، وادوسیدن. (تاج المصادر بیهقی) : الاسحاق، پستان به شکم وادوسیدن از بی شیری. (مجمل اللغه). ضبوء، به زمین وادوسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ وَ دَ)
دست برداشتن از چیزی. (آنندراج). رجوع به ’وا’ و چربیدن شود
لغت نامه دهخدا
(یَ /یِ کَ / کِ دَ)
ناگهان حیرت کردن. از حال چرت ناگهان بیرون شدن. مقابل چرتیدن. رجوع به ’وا’ و چرت و چرتیدن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ فُ خوَرْ /خُرْ دَ)
پوشیدن:
به سرانگشت بخواهی دل مسکینان برد
دست واپوش که من پنجه نمی اندازم.
سعدی (کلیات چ فروغی ص 211).
و رجوع به پوشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ نُ / نِ / نَ دَ)
مصدر جعلی از ترقی. تنزل کردن ترقی معکوس کردن. به صورت مثل گفته میشود:
هر که بینی ترقیی دارد
من بیچاره واترقیدم.
(از فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(لَطْوْ)
رسیدن. وارد شدن: امیر بر نسختی که آورده آمده است عهد بندد بر آن شرط چون ببغداد بازرسد امیرالمؤمنین منشوری تازه فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 293). رسولان بازرسیدند. (ایضاً ص 112). بازرسیدند و پیغامها بدادند. (ایضاً).
تو بر بالای علم آنگه رسی باز
که بر شاهین همت نشکنی پر.
ناصرخسرو.
چو آن ترتیب فرمود جاسوسان بازرسیدند و خبر دادند که خاقان و جمله لشکر بشراب و نشاط مشغول اند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 80) ، فرار. پشت دادگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
سؤال کردن. پرسش کردن: بونصر مشکان خبرهای حقیقت دارد، از وی باز باید پرسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 178). سحرگاهی استادم مرا بخواند برفتم و حال بازپرسید. (تاریخ بیهقی).
آنها کجا شدند و کجا اینها
زین بازپرس یکسره دانا را.
ناصرخسرو.
ز تو گر بازپرسند آن نشانها
نیاری هیچ حرفی یاد از آنها.
نظامی.
بازپرسیدن حدیث نهفت
هم تو دانی و هم توانی گفت.
نظامی.
نام آن شهر بازپرسیدم
رفتم و آنچه خواستم دیدم.
نظامی.
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
تحقیق. تفتیش. وارسی کردن. رسیدگی کردن. با دقت آگاهی حاصل کردن. (ناظم الاطباء) :مثل حارس میزنی وارس. (از یادداشتهای مؤلف) ، دریافتن. (ناظم الاطباء) ، بازرسیدن. (ناظم الاطباء) ، رسیدن:
آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
یا دل از چنبر عشق تو به من وانرسد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ورپریدن
تصویر ورپریدن
جوان و سالم مردن، بطور نا منتظره مردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپرسیده
تصویر ناپرسیده
سوال نشده: (اماسخن ناپرسیده مگوی تادررنج نادانسته نیفتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارهیدن
تصویر وارهیدن
رها شدن خلاص یافتن: (تا فضل توراهش دهد وز شید و تلوین وارهد شیاد ما شیدا شود دیکرنگ چون شم الضحی) (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسیده
تصویر وارسیده
تحقیق شده، بازرسیده
فرهنگ لغت هوشیار
مجددا پرسیدن، پرسیدن سوال کردن: چو شهر لواط و یرانم چو چشم لوط حیرانم سبب خواهم که وا پرسم ندارم زهره و یارا (دیوان کبیر: 1)، باز پرسی کردن تحقیق کردن: (صبح شدن هدهد جاسوس کز او را پرسند کوس شد طوطی غماز کز او وا شنوند) (خاقانی. سج. 100)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارسیدن
تصویر وارسیدن
مجددا رسیدن، رسیدن وصول: (آه اگر دست دل من بتمنا نرسد یا دل از چنبر عشق تو بمن وانرسد) (بدایع سعدی)، سرکشی کردن تفتیش کردن، دریافتن ادراک، بی مصرف شدن از کار افتادن بی فایده شدن: (هرکه بما میرسد وا میرسد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والیسیدن
تصویر والیسیدن
دوباره لیسیدن والی گرداندن (گردانیدن) : حاکم کردن: (یک چندی او را در جهان وای گردانید اکنون او را وزارت میدهد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا رسیده
تصویر وا رسیده
مجددا رسیده، رسیده واصل، سرکشی شده تفتیش شده، دریافته مدرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واچرتیدن
تصویر واچرتیدن
از حال چرت بیرون شدن، ناگهان حیرت کردن بسیار متعجب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واترقیدن
تصویر واترقیدن
ترقی معکوس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادوسیدن
تصویر وادوسیدن
دوباره چسبیدن باز پیوستن، چسبیدن پیوستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واریسیدن
تصویر واریسیدن
باز کردن رشته و ریسیده را مقابل ریسیدن رشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واترقیدن
تصویر واترقیدن
((تَ رَ قّ دَ))
تنزل کردن، به عقب برگشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وارسیدن
تصویر وارسیدن
((رِ دَ))
مجدداً رسیدن، وصول، سرکشی کردن، تفتیش کردن، ادراک، دریافتن، بی فایده شدن، بی مصرف نشدن
فرهنگ فارسی معین
((دَ))
از جوش افتادن (پلو یا کته) در روی بار و در نتیجه قد نکشیدن و پختن نشاسته آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واچرتیدن
تصویر واچرتیدن
((چُ دَ))
از حال چرت بیرون شدن، ناگهان حیرت کردن، بسیار متعجب شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وابوسیدن
تصویر وابوسیدن
((دَ))
بازبوسیدن، خاتمه دادن به کشتی، روگردان شدن، متنفر گشتن
فرهنگ فارسی معین
پرسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی