روگردان شدن و بی دماغ گشتن. (آنندراج) (از فرهنگ نظام). بیزار شدن و متنفر گشتن. (ناظم الاطباء). اعراض کردن. (غیاث اللغات) : یحیی گل بوسه ز آن دهان تا چیدم در باغ جهان غنچۀ بدبو دیدم با آن همه آرزو، لب لعلش را یک مرتبه بوسیدم و وابوسیدم. یحیی شیرازی (آنندراج و فرهنگ نظام). ، دست از کاری کشیدن و ترک عزم کردن. (ناظم الاطباء)
مجددا بوسیدن باز بوسیدن، خاتمه دادن بکشتی: مقابل بوسیدن، روگردان شدن کراهت یافتن متنفر گشتن: (با آن همه آرزو لب لعلش را یک مرتبه بوسیدم و وا بوسیدم) (یحی شیرازی. آنند. فرنظا)
چسبیدن و ملصق گشتن. (ناظم الاطباء) : صیک، وادوسیدن. (تاج المصادر بیهقی) : الاسحاق، پستان به شکم وادوسیدن از بی شیری. (مجمل اللغه). ضبوء، به زمین وادوسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
روگردان شده. بی دماغ گشته. (بهار عجم) (آنندراج) (از فرهنگ نظام) : از بوسه ام دل شاد کن، ز انجام حسنت یاد کن کز بوسه گاهت رُسته خط، وز عشق وابوسیده من. محمدسعید اشرف (از بهار عجم و آنندراج). و رجوع به وابوسیدن شود