- وانمود
- بیان، اظهار، اقرار، اثبات، شرح
معنی وانمود - جستجوی لغت در جدول جو
- وانمود ((نُ))
- ظاهرسازی، تظاهر به انجام کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وانمود کردن، بازنمودن، نشان دادن
باز نمودن نشان دادن: (عجز فلک را وانمای، عقد جهان را ز جهان واگشای خخخ (مخزن الاسرار بنقل از دکتر شهابی)، وانمودن
متظاهر
توضیح
توصیه، هدایت
توضیح
کنایه از کریم و سخی، و بخشنده
نمونه نمودار، جمع انموذجات، مثال. یا انموذج روحانی. مثال روحانی هر یک از موجودات این جهانی که مظهر آنهاست
بدنما، هر چیزی که در نظر خوب نیاید، آنچه صورت ظاهرش خوشایند نباشد، بدنمود
شخص بخشنده، بزرگوار و صاحب همت و فتوت
جوجه تیغی
نشان دادن امری را بر خلاف واقع
امرود
کاهگل که بر بام و دیوار کشند گلابه، در ترکیب بمعنی (اندوده) آید: زر اندود سیم اندود گل اندود
ماده ای مثل کاهگل، گچ یا سیمان که روی بام یا دیوار مالیده شود، (بن ماضی اندودن) اندودن، اندوده، پسوند متصل به واژه به معنای مالیده شده مثلاً زراندود، سیم اندود، گل اندود
ماده ای که به چیزی بمالند، مانند کاهگل که روی بام یا دیوار مالند
تجلی، جلوه
نمودن، نما، نشان، رونق
تجلی، جلوه، نمایش، رونق