معنی بدنمود بدنمود بدنما، هر چیزی که در نظر خوب نیاید، آنچه صورت ظاهرش خوشایند نباشد، بدنمود تصویر بدنمود فرهنگ فارسی عمید
بدنمود بدنمود بدترکیب، بدشکل، بدمنظر، بدنما، زشت، کریهمتضاد: خوش ترکیب، خوش منظر فرهنگ واژه مترادف متضاد