بازنمودن بازنمودن دوباره نمودن. (ناظم الاطباء). دوباره نشان دادن: رخی کزو متصور نمیشود آرام چرا نمودی و دیگر نمی نمائی باز. سعدی (بدایع). لغت نامه دهخدا
بازنمودنی بازنمودنی گفتنی. آنچه درخور اظهار کردن است. آنچه باید اطلاع داده شود: خواجه را از راه غور بغزنین باید آمد تا ما را ببیند و بمشافهه آنچه بازنمودنی است بازنماید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 532) لغت نامه دهخدا