- واخوردن
- یکه خوردن
معنی واخوردن - جستجوی لغت در جدول جو
- واخوردن ((خُ دَ))
- یکّه خوردن، دچار شوک شدن، بی رونق شدن
- واخوردن
- تکان خوردن از شنیدن یا دیدن چیزی که برخلاف انتظار، یکه خوردن، از رواج افتادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از دیدن امری غیر منتظر تعجب کردن یکه خوردن، خود را مغلوب دیدن
رد شده، مردود، یکه خورده، سرگشته
مغلوب شدن شکست خوردن، ردشدن مردود گشتن، مایوس شدن، برابر امری غیر مترقب واقع شدن یکه خوردن، متحیر شدن، ملاقات کردن بر خوردن
شکست خورده مغلوب، ردشده مردود، مایوس، یکه خورده، متحیر سرگشته، ملاقات کرده بر خورده
فریب خوردن او، گول خوردن
آشامیدن آب
کسب کردن بو کردن، یا بو خوردن زخم. رسیدن بوی ناموافق بزخم و بدتر شدن آن: (دیروز پیاز سرخ میکردند زخم بچه بو خورده)
شناختن دریافتن فهمیدن: (شماراجانیاوردم)
پاره شدن
باز کردن، گشودن، حل کردن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
تکان خوردن و حیرت کردن از دیدن چیزی عجیب یا پیشامد ناگهانی یا شنیدن خبری حیرت انگیز، یکه خوردن
آنکه چیزنخورده یا ننوشیده، آنچه که خورده نشده: (وآنچ نا خورده بماند یعنی استخوان. . {مقابل خورده. آنکه چیزی رانخورد: چون خورشید آسمان برنده خوردی پز خلق و ناخورنده. (تحفه العراقین) مقابل خورنده
غیر قابل خوردنظنچه که خوردن را نشاید هرآن کو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی. (سندبادنامه) مقابل خوردنی
گشودن، باز کردن
وا خوردن، یا وا خورد نداشتن، نخورد نداشتن
بردن زایل کردن: (... پس اندوهها که تو از مسلمانان وا بردی) بعد از وا بردی (این قسمت منبع میباشد)، پهن کردن خمیر نان جهت پختن نان
مجددا کاوش کردن باز کاویدن
بجایی در شدن، یا بهم (در هم) واخزیدن، بهم چسبیدن
باز سپردن رد کردن تادیه کردن
چیزی راازجای خویش کندن
برخوردن به کسی یا چیزی مثلاً به طور اتفاقی دیدن کسی یا چیزی،
مواجه شدن با کسی یا چیزی، ملاقات کردن با کسی یا چیزی،برای مثال جان تازه می شود ز لب روح پرورت / هرکسی که «برخورد» به تو از عمر برخورد (صائب - لغت نامه - برخوردن)
کنایه از رفتار کسی را توهین آمیز دانستن و رنجیدن مثلاً شاید حرف من به او برخورده است
مواجه شدن با کسی یا چیزی، ملاقات کردن با کسی یا چیزی،
کنایه از رفتار کسی را توهین آمیز دانستن و رنجیدن مثلاً شاید حرف من به او برخورده است
скользить
rutschen