رد شدن. مردود شدن. (یادداشتهای مؤلف) ، یکه خوردن. متحیر شدن. (یادداشتهای مؤلف). آگاه شدن و هوشیار گشتن در چیزی و دقت کردن در آن. (ناظم الاطباء) ، کردن کاری به زحمت، ترحم کردن. (ناظم الاطباء) ، ملاقات کردن. برخوردن. (آنندراج) (بهار عجم) ، غم کسی را خوردن و در فکر کسی شدن. (شعوری)
رد شدن. مردود شدن. (یادداشتهای مؤلف) ، یکه خوردن. متحیر شدن. (یادداشتهای مؤلف). آگاه شدن و هوشیار گشتن در چیزی و دقت کردن در آن. (ناظم الاطباء) ، کردن کاری به زحمت، ترحم کردن. (ناظم الاطباء) ، ملاقات کردن. برخوردن. (آنندراج) (بهار عجم) ، غم کسی را خوردن و در فکر کسی شدن. (شعوری)
نخوردن. امساک. بر اثر بیماری یا ناداری یا خست از خوردن امساک کردن: ز ناخوردنش چشم تاریک شد تن پهلوانیش باریک شد. فردوسی. ناخوردنت ار چه دلپذیر است زین یکدو نواله ناگزیر است. نظامی. که ز ناگفتنش خلل زاید یا ز ناخوردنش بجان آید. سعدی (گلستان)
نخوردن. امساک. بر اثر بیماری یا ناداری یا خست از خوردن امساک کردن: ز ناخوردنش چشم تاریک شد تن پهلوانیش باریک شد. فردوسی. ناخوردنت ار چه دلپذیر است زین یکدو نواله ناگزیر است. نظامی. که ز ناگفتنش خلل زاید یا ز ناخوردنش بجان آید. سعدی (گلستان)
آنکه چیزنخورده یا ننوشیده، آنچه که خورده نشده: (وآنچ نا خورده بماند یعنی استخوان. . {مقابل خورده. آنکه چیزی رانخورد: چون خورشید آسمان برنده خوردی پز خلق و ناخورنده. (تحفه العراقین) مقابل خورنده
آنکه چیزنخورده یا ننوشیده، آنچه که خورده نشده: (وآنچ نا خورده بماند یعنی استخوان. . {مقابل خورده. آنکه چیزی رانخورد: چون خورشید آسمان برنده خوردی پز خلق و ناخورنده. (تحفه العراقین) مقابل خورنده