جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پاخوردن

جاخوردن

جاخوردن
از دیدن امری غیر منتظر تعجب کردن یکه خوردن، خود را مغلوب دیدن
جاخوردن
فرهنگ لغت هوشیار

پا خوردن

پا خوردن
ساییده شدن، لگدمال شدن، کنایه از فریب خوردن و دچار حساب سازی شدن
پا خوردن
فرهنگ فارسی عمید

واخوردن

واخوردن
تکان خوردن از شنیدن یا دیدن چیزی که برخلاف انتظار، یکه خوردن، از رواج افتادن
واخوردن
فرهنگ فارسی عمید

پا خوردن

پا خوردن
پا خوردن کسی، فریب خوردن او. در حساب، فریفته و گول شدن او، پا خوردن فرش، بر آن بسیار آمد و شد کردن نرم شدن و لطیف شدن را
لغت نامه دهخدا

واخوردن

واخوردن
رد شدن. مردود شدن. (یادداشتهای مؤلف) ، یکه خوردن. متحیر شدن. (یادداشتهای مؤلف). آگاه شدن و هوشیار گشتن در چیزی و دقت کردن در آن. (ناظم الاطباء) ، کردن کاری به زحمت، ترحم کردن. (ناظم الاطباء) ، ملاقات کردن. برخوردن. (آنندراج) (بهار عجم) ، غم کسی را خوردن و در فکر کسی شدن. (شعوری)
لغت نامه دهخدا

ناخوردن

ناخوردن
نخوردن. امساک. بر اثر بیماری یا ناداری یا خست از خوردن امساک کردن:
ز ناخوردنش چشم تاریک شد
تن پهلوانیش باریک شد.
فردوسی.
ناخوردنت ار چه دلپذیر است
زین یکدو نواله ناگزیر است.
نظامی.
که ز ناگفتنش خلل زاید
یا ز ناخوردنش بجان آید.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا