جدول جو
جدول جو

معنی واخوردن

واخوردن((خُ دَ))
یکّه خوردن، دچار شوک شدن، بی رونق شدن
تصویری از واخوردن
تصویر واخوردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با واخوردن

واخوردن

واخوردن
تکان خوردن از شنیدن یا دیدن چیزی که برخلاف انتظار، یکه خوردن، از رواج افتادن
واخوردن
فرهنگ فارسی عمید

واخوردن

واخوردن
رد شدن. مردود شدن. (یادداشتهای مؤلف) ، یکه خوردن. متحیر شدن. (یادداشتهای مؤلف). آگاه شدن و هوشیار گشتن در چیزی و دقت کردن در آن. (ناظم الاطباء) ، کردن کاری به زحمت، ترحم کردن. (ناظم الاطباء) ، ملاقات کردن. برخوردن. (آنندراج) (بهار عجم) ، غم کسی را خوردن و در فکر کسی شدن. (شعوری)
لغت نامه دهخدا

جاخوردن

جاخوردن
از دیدن امری غیر منتظر تعجب کردن یکه خوردن، خود را مغلوب دیدن
جاخوردن
فرهنگ لغت هوشیار

وا خوردن

وا خوردن
مغلوب شدن شکست خوردن، ردشدن مردود گشتن، مایوس شدن، برابر امری غیر مترقب واقع شدن یکه خوردن، متحیر شدن، ملاقات کردن بر خوردن
فرهنگ لغت هوشیار

واخورده

واخورده
شکست خورده مغلوب، ردشده مردود، مایوس، یکه خورده، متحیر سرگشته، ملاقات کرده بر خورده
فرهنگ لغت هوشیار