جدول جو
جدول جو

معنی واخورده

واخورده((خُ دِ))
شکست خورده، از رونق افتاده، مأیوس، دل سرد
تصویری از واخورده
تصویر واخورده
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با واخورده

واخورده

واخورده
شکست خورده مغلوب، ردشده مردود، مایوس، یکه خورده، متحیر سرگشته، ملاقات کرده بر خورده
فرهنگ لغت هوشیار

واخورده

واخورده
وامانده. ناامید. مأیوس، متعجب. رجوع به واخوردن شود
لغت نامه دهخدا

واخورده

واخورده
حیران، سرگشته، متحیر، هاج وواج، دلزده، سرخورده، مایوس، نومید، شکست خورده، مغلوب
متضاد: امیدوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

ناخورده

ناخورده
آنکه چیزنخورده یا ننوشیده، آنچه که خورده نشده: (وآنچ نا خورده بماند یعنی استخوان. . {مقابل خورده. آنکه چیزی رانخورد: چون خورشید آسمان برنده خوردی پز خلق و ناخورنده. (تحفه العراقین) مقابل خورنده
ناخورده
فرهنگ لغت هوشیار

واخوردن

واخوردن
تکان خوردن از شنیدن یا دیدن چیزی که برخلاف انتظار، یکه خوردن، از رواج افتادن
واخوردن
فرهنگ فارسی عمید

واخوردن

واخوردن
رد شدن. مردود شدن. (یادداشتهای مؤلف) ، یکه خوردن. متحیر شدن. (یادداشتهای مؤلف). آگاه شدن و هوشیار گشتن در چیزی و دقت کردن در آن. (ناظم الاطباء) ، کردن کاری به زحمت، ترحم کردن. (ناظم الاطباء) ، ملاقات کردن. برخوردن. (آنندراج) (بهار عجم) ، غم کسی را خوردن و در فکر کسی شدن. (شعوری)
لغت نامه دهخدا