جدول جو
جدول جو

معنی واخوردگی

واخوردگی((خُ دِ))
از رواج و رونق افتادن، رد شدن، سرخوردگی، یأس
تصویری از واخوردگی
تصویر واخوردگی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با واخوردگی

واخوردگی

واخوردگی
حیرت، سرخوردگی. واماندگی، نومیدی. یأس، رد شدن، واپس زدگی. سرکوفتگی و آن اصطلاحی است از اصطلاحات مربوط به مکتب فروید روانشناس اتریشی و عبارت است از فراموش شدن امیال و غرایز که بر اثر ناهماهنگی با مقررات جامعه و ناسازگاری با عقل و امور اخلاقی به شعور باطن یا ناخودآگاه میروند و از صحنۀ روشن ذهن خارج میشوند. رجوع به واخوردن شود
لغت نامه دهخدا

وا خوردگی

وا خوردگی
مغلوب شدن، رد شدن مردود گشتن، مایوس سر خوردگی. توضیح وا خوردگی در اصطلاح مکتب فرویدیسم عبارتست از فراموش شدن امیال و غرایز که بر اثر نا هماهنگی با مقررات جامعه و ناسازگاری با عقل و امور اخلاقی بشعور باطن یا نا خود آگاه میروند و از صحنه روشن ذهن خارج میشوند: تحیر سرگشتگی
فرهنگ لغت هوشیار

ناخوردگی

ناخوردگی
نخوردن. امساک. رجوع به ناخوردن شود:
در خرج بر خود چنان در مبند
که گردی ز ناخوردگی دردمند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

ناخوردنی

ناخوردنی
غیر قابل خوردنظنچه که خوردن را نشاید هرآن کو کند کار ناکردنی غمی بایدش خورد ناخوردنی. (سندبادنامه) مقابل خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار