- هیچگاه
- هیچ وقت، هیچوقت، ابداً
معنی هیچگاه - جستجوی لغت در جدول جو
- هیچگاه
- هیچوقت، هرگز
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هرگاه، هر وقت که
هیچ وقت، هرگز
هیچ وقت، هرگز
حالا، حال
مدت مدید
لحاظ، نظر، عقیده، نقطه نظر، منظر
جای بیم و ترس
بی وقت، بی موقع
زمان قدیم، زمان دیر
جای نشستن یا ایستادن، دیدبان
حضور، صحنه، خدمت، ساحت، محضر
هیچ وجه
کرسی و صندلی که بر آن نشینند
مابین شکم و پهلو را گویند
صدر مجلس، بالای مجلس
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
محل تفرج جای گردش، تماشاگاه
جای نشستن یا ایستادن دیدبان، جای بلند که از بالای آن دیدبانی کنند، چشم انداز، منظره
جایی که از آنجا کوچ کنند، زمان کوچ کردن
کرسی، صندلی، تخت، چهارپایه ای برای نشستن، برای مثال نهادند زرّین یکی زیرگاه / نشست از برش پهلوان سپاه (فردوسی - ۷/۵۸۸)
پیش تخت پادشاه، جلو ایوان، آستانه، درگاه، برای مثال فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید / شرمنده رهرویی که عمل بر مجاز کرد (حافظ - ۲۷۴)
فرورفتگی کوچک در دو طرف پیشانی بین چشم و گوش، شقیقه
جایی از بدن چهارپا که وقتی به آن سیخ بزنند از جا بجهد
طرف راست یا چپ شکم، مابین آخرین دنده و لگن خاصره، پهلو
زمینی که سیل در آن جاری شود، سیل گیر، سیل خیز، سیلاب گیر، جای سیل، محل سیل
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شکارگاه، شکارستان، نخجیرگاه، متصیّد
زمان دیر، زمان قدیم، از مدت دراز، دیروقت، بی موقع، دیرگاهان، دیرگهان
روز جشن و سرور
فاتور گاه فرا روگاه جایی که از آنجا بیشتر کوچ کنند: نخستین خرامش ازین کوچگاه به البرز خواهم برون برد راه. (نظامی)، زمان کوچ کردن زمان رحلت
شقیقه، گودی دو پهلوی پیشانی
هیچ طور هیچگونه
بی کاره