به این نحو. این نحو. این قبیل: بر اینگونه تا بر که آید شکن شدندی سپاه دو شاه انجمن. فردوسی. گاه گفتند قصد کرمان و عراق میداریم از اینگونه تقریبها و تلبیسها میساختند. (تاریخ بیهقی)
سوداوی. عصبی. تندخوی. (حاشیۀ برهان چ معین) : منصور بن اسحاق را برادرزاده ای بود برنا و تیزگونه گفت: ما سرای و جماع از خراسان نیاورده ایم و مال کم از آن نستانیم که بیستگانی ما باشد. (تاریخ سیستان از حاشیۀ برهان ایضاً). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
مخفف از اینگونه. از اینسان. بدین طرز: چو یک هفته زینگونه بامی بدست ببودند شادان دل و می پرست. فردوسی. که با کیست زینگونه تیر و کمان بداندیش یا مرد نیکی گمان. فردوسی