جدول جو
جدول جو

معنی هیرکده - جستجوی لغت در جدول جو

هیرکده
(کَ دَ / دِ)
آتشکده. مرکب است از هیر به معنی آتش + کده به معنی جای آن:
در هیرکده گر ز مدیح تو بخوانند
بیزار شود هیربد از زند و ز پازند.
امیرمعزی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دیرنده
تصویر دیرنده
طولانی، دیر کننده، دیرپای، برای مثال چو پاسی از شب دیرنده بگذشت / برآمد شعریان از کوه موصل (منوچهری - ۶۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فیرنده
تصویر فیرنده
کسی که با ناز و تکبر حرکت کند، خرامنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنرکده
تصویر هنرکده
آموزشگاه عالی که در آنجا هنر و صنعت تعلیم داده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آذرکده
تصویر آذرکده
در آیین زردشتی بنایی که آتش مقدس در آن نگه داری می شود و پرستشگاه زردشتیان است، آتشخانه، دیر مغان، آتشگاه، آتشکده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیوکده
تصویر دیوکده
دیوخانه، جای دیو، برای مثال پیشم آمد هزار دیوکده / در یکی صدهزار دیو و دده (نظامی۴ - ۶۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارکده
تصویر بارکده
بارخانه، بارانداز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیرنده
تصویر گیرنده
کسی که چیزی را می گیرد، گیرا و گیرنده، کنایه از جذاب، رباینده، دلربا، در علم الکتریک دستگاهی که امواج را دریافت و به صوت یا تصویر تبدیل می کند
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ نَ کَ دَ / دِ)
هنرستان. هنرسرا. جای آموزش هنر: هنرکدۀ خیاطی، هنرکدۀ نقاشی، هنرکدۀ صنعتی
لغت نامه دهخدا
(کَ دهْ)
دهی است از بخش رودبار شهرستان رشت. آب آن از چشمه های محلی. سکنۀ آن 300 تن که زمستان برای تأمین معاش به گیلان می روند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیر ده
تصویر شیر ده
زن یا جانور ماده که شیر دهد شیر دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میخکده
تصویر میخکده
جایی که سکه زنند ضرابخانه دارالضرب
فرهنگ لغت هوشیار
اخذ کننده دریافت دارنده، محصل مالیات عامل خراج، گزنده جارح: سگ گیرنده، تند (طعم) حاد: و این معنی را طبیعیان هیچ وجهی نیافتند جز آنک گفتند هم زاگ و هم مازو را مژه تند و گیرنده است، جذاب فریبنده: نگهگ حوصله پرداز دل حور و ملک چشم گیرای تو گیرنده تر از حق نمک. (گل کشتی)، موثر، چسبناک چسبنده، مستجاب شونده (دعا) بر آینده، آنچه که روشن شود مشتعل شونده، موجب کسوف کاسف: گیرنده او (آفتاب) قمر است، دستگاه گیرنده. یا دستگاه گیرنده. دستگاهی در تلگراف که اصوات را ضبط کند مقابل دستگاه فرستنده
فرهنگ لغت هوشیار
بگیر و بده، غوغای جنگ گیرودار: کمان را بفرمود کردن بزه بر آمد خروشیدن گیرو ده
فرهنگ لغت هوشیار
خرامیدن با ناز، تکبر کرده افاده کرده، مسخره و استهزا کرده، پر نعمت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فیرنده
تصویر فیرنده
با ناز خرامنده، تکبر و افاده کننده، مسخره کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرتکده
تصویر حیرتکده
حیرتظباد: هاژیکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارکده
تصویر بارکده
بار انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذرکده
تصویر آذرکده
آتشکده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرنده
تصویر دیرنده
دیر باز مدت دراز، دهر زمانه، دیر پاینده با دوام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنرکده
تصویر هنرکده
دارالتعلیمی که در آن یک یا چند هنر را تعلیم دهد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه بمیرد فانی: ازثری تا باوج چرخ اثیار همه میرنده اند دون و امیر. (حدیقه)، جمع میرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذرکده
تصویر آذرکده
((~. کَ دِ))
آتشکده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فیرنده
تصویر فیرنده
((رَ دِ))
خرامنده، کسی که با ناز و تکبر راه می رود، مسخره کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرزده
تصویر شیرزده
((زَ دَ یا دِ))
کودکی که به هنگام شیرخوارگی کم شیر خورده لاغر و نزار شده باشد، جمع شیرزدگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنرکده
تصویر هنرکده
((هُ نَ. کَ دِ))
آموزشگاه عالی که در آنجا هنر و صنعت تعلیم داده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیرنده
تصویر دیرنده
بادوام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دیرکرده
تصویر دیرکرده
معوق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هنرکده
تصویر هنرکده
آتلیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تارکده
تصویر تارکده
اینترنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گیرنده
تصویر گیرنده
آخذ، آلچی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
Subcategory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
از توابع کج رستاق چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
подкатегория
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از زیررده
تصویر زیررده
Unterkategorie
دیکشنری فارسی به آلمانی