واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال پاره ای از زمان در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ بالای کوه
واحد اندازه گیری زمان برابر با صد سال، سده واحد اندازه گیری زمان برابر با سی سال پاره ای از زمان در علم زیست شناسی شاخ جانورانی مانند گاو و قوچ بالای کوه
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند
گلوله ها و میخ های طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند، برای مثال از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱ - ۲۷)، ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبت ها روان با طوق و هرا (نظامی۲ - ۳۰۲) بانگ و آواز مهیب، فریاد سهمناک، بانگ جانور درنده، برای مثال نه آوای مرغ و نه هرای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد (فردوسی - ۳/۳۰۴)
گلوله ها و میخ های طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند، برای مِثال از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱ - ۲۷)، ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبت ها روان با طوق و هرا (نظامی۲ - ۳۰۲) بانگ و آواز مهیب، فریاد سهمناک، بانگ جانور درنده، برای مِثال نه آوای مرغ و نه هرای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد (فردوسی - ۳/۳۰۴)
نام داماد قیصر. (لغت فرس) (شعوری). نام داماد قیصر روم. هم ملوک گشتاسب شاه. (شرفنامۀ منیری). نام داماد قیصر روم است و او با گشتاسب هم سلف بوده یعنی هر کدام یک دخترقیصر را داشته اند. (برهان) (هفت قلزم) : گو پرمنش نام او اهرنا ز تخم بزرگان و رویین تنا فرستاد نزدیک قیصر پیام که ای نامور مهتر نیکنام به من ده کنون دختر کهترت به من تازه کن کشور و افسرت... به اهرن سپردند پس دخترش بدستوری مهربان مادرش. فردوسی. (از شاهنامه چ بروخیم ج 6 صص 1470- 1477) ، سر فرودآوردن، تیز دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بشتافتن. (المصادر زوزنی). شتافتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)
نام داماد قیصر. (لغت فرس) (شعوری). نام داماد قیصر روم. هم ملوک گشتاسب شاه. (شرفنامۀ منیری). نام داماد قیصر روم است و او با گشتاسب هم سلف بوده یعنی هر کدام یک دخترقیصر را داشته اند. (برهان) (هفت قلزم) : گو پرمنش نام او اهرنا ز تخم بزرگان و رویین تنا فرستاد نزدیک قیصر پیام که ای نامور مهتر نیکنام به من ده کنون دختر کهترت به من تازه کن کشور و افسرت... به اهرن سپردند پس دخترش بدستوری مهربان مادرش. فردوسی. (از شاهنامه چ بروخیم ج 6 صص 1470- 1477) ، سر فرودآوردن، تیز دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بشتافتن. (المصادر زوزنی). شتافتن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)
به معنی اهریمن باشد که رهنمای بدیها و شیطان است و جن را نیز گویند. (برهان) (هفت قلزم). اهرمن و شیطان و جن و دیو. (ناظم الاطباء) : زیباتر از پری است ببزم اندرون ولیک در رزمگاه بازندانی ز اهرنش. سوزنی. ، شحنۀ بازار. احداث. (ناظم الاطباء). و رجوع به احداث شود
به معنی اهریمن باشد که رهنمای بدیها و شیطان است و جن را نیز گویند. (برهان) (هفت قلزم). اهرمن و شیطان و جن و دیو. (ناظم الاطباء) : زیباتر از پری است ببزم اندرون ولیک در رزمگاه بازندانی ز اهرنش. سوزنی. ، شحنۀ بازار. احداث. (ناظم الاطباء). و رجوع به احداث شود
دهی است از دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی شمال طالقان جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 888 تن سکنه. از چشمه سارها و رود خانه محلی مشروب میشود. محصول عمده اش غله، یونجه و میوه است. شغل اهالی زراعت و کرباس و گلیم بافی، جاجیم و قالیچه بافی است. آثار قلعۀ خرابه ای در8 هزارگزی شمال ده روی کوه مشاهده میشود که به قلعه منصور معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران واقع در 6 هزارگزی شمال طالقان جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 888 تن سکنه. از چشمه سارها و رود خانه محلی مشروب میشود. محصول عمده اش غله، یونجه و میوه است. شغل اهالی زراعت و کرباس و گلیم بافی، جاجیم و قالیچه بافی است. آثار قلعۀ خرابه ای در8 هزارگزی شمال ده روی کوه مشاهده میشود که به قلعه منصور معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
رودخانه ای است بسیار عظیم در نواحی جرجان که از آن جز به شناوری و کشتی نتوان گذشت. (برهان). چون به حدود استرآباد رسد از پهلوی آق قلعه گذر کرده به دریای خزر میریزد. (آنندراج). رودی است بحدود خراسان که آن را رود هرند خوانند. از کوه طوس برود. بر حدود آستو و جرمکان برود و میانۀ گرگان ببرد و به شهر آبسکون برودو به دریای خزران افتد. (حدود العالم) : سخن از چشمۀ چشمم که هرندی است روان چون هرندش بروانی سوی جرجان ببرد. ابن یمین (از آنندراج)
رودخانه ای است بسیار عظیم در نواحی جرجان که از آن جز به شناوری و کشتی نتوان گذشت. (برهان). چون به حدود استرآباد رسد از پهلوی آق قلعه گذر کرده به دریای خزر میریزد. (آنندراج). رودی است بحدود خراسان که آن را رود هرند خوانند. از کوه طوس برود. بر حدود آستو و جرمکان برود و میانۀ گرگان ببرد و به شهر آبسکون برودو به دریای خزران افتد. (حدود العالم) : سخن از چشمۀ چشمم که هرندی است روان چون هرندش بروانی سوی جرجان ببرد. ابن یمین (از آنندراج)
نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن اریصارن یا لوف آذان الفیل یا فیلگوش لوف الجعدرا میتوان نام برد. بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند
نوعی گیاه از خانواده آرنها که از انواع آن اریصارن یا لوف آذان الفیل یا فیلگوش لوف الجعدرا میتوان نام برد. بندگاه میان ساعد و بازو از طرف بیرون: مرفق، از فنون کشتی گیری در خاک است و آن عبارتست از اینکه کت طرف را گرفته درو میکنند بطوریکه پشت طرف بخاک رسد. نوعی ازآن ایستاده عمل میشود و آنرا (آرنج سر پا) گویند