دهی است از دهستان برغان ولیان شهرستان کرج واقع در 33 هزارگزی شمال باختری کرج و 9 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. جایی کوهستانی و سردسیر و دارای 278 تن سکنه است. محصول عمده اش غلات و بنشن و انگور و میوه های دیگر و آب مشروب آن از قناتهاست. کار مردم زراعت و گله داری و کرباس بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است از دهستان برغان ولیان شهرستان کرج واقع در 33 هزارگزی شمال باختری کرج و 9 هزارگزی شمال راه شوسۀ کرج به قزوین. جایی کوهستانی و سردسیر و دارای 278 تن سکنه است. محصول عمده اش غلات و بنشن و انگور و میوه های دیگر و آب مشروب آن از قناتهاست. کار مردم زراعت و گله داری و کرباس بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزشهرستان ساوه، واقع در 24 هزارگزی شمال خاور ساوه و12 هزارگزی راه معروف شاه عباسی قزوین به اصفهان، ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 88 تن میباشد. از قنات مشروب میشود و محصولات آن چغندر قند و میوه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنعت آنان گلیم و جاجیم بافی است. ساکنین از طایفۀ شاهسون هستند. راه آن مالرو است و از کاروانسرای شور خشکرود میتوان ماشین برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزشهرستان ساوه، واقع در 24 هزارگزی شمال خاور ساوه و12 هزارگزی راه معروف شاه عباسی قزوین به اصفهان، ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و سکنۀ آن 88 تن میباشد. از قنات مشروب میشود و محصولات آن چغندر قند و میوه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنعت آنان گلیم و جاجیم بافی است. ساکنین از طایفۀ شاهسون هستند. راه آن مالرو است و از کاروانسرای شور خشکرود میتوان ماشین برد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
محمد جمال الدین البیروتی. او راست: الاجوبه الجلیله فی العقائد الدینیه چ مطبعه الادبیه بیروت بسال 1300 هجری قمری (از معجم المطبوعات) افندی صدیق. او راست: اللآلی السنیه فی المناورات الحربیه چ بولاق بسال 1291 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1) محمد بن عبدالواحد. او راست: تاریخ الامم، چ مطبعه السعاده بسال 1910 میلادی (از معجم المطبوعات) شیخ عمرانی شافعی. او راست: نزهه اهل الطاعه فی اخبار الساعه. (از انساب سمعانی) ابن محب علی شاملو. خطاط و خوشنویس که کتابهای چندی بخط وی موجود است، از جمله بسال 1069 هجری قمری برحسب امر زال بیک یوزباشی دیوان فضولی و سبک باده، و بسال 1051 لغت نوایی را نوشته است. رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ص 268 و 647 شود ابن احمد. او راست: الوسیله الاحمدیه و الذریعه السرمدیه فی شرح طریق المحمدیه. (از تاریخ تبییض ص 1087). و رجوع به المنلی رجب بن احمد در معجم المطبوعات شود
محمد جمال الدین البیروتی. او راست: الاجوبه الجلیله فی العقائد الدینیه چ مطبعه الادبیه بیروت بسال 1300 هجری قمری (از معجم المطبوعات) افندی صدیق. او راست: اللآلی السنیه فی المناورات الحربیه چ بولاق بسال 1291 هجری قمری (از معجم المطبوعات ج 1) محمد بن عبدالواحد. او راست: تاریخ الامم، چ مطبعه السعاده بسال 1910 میلادی (از معجم المطبوعات) شیخ عمرانی شافعی. او راست: نزهه اهل الطاعه فی اخبار الساعه. (از انساب سمعانی) ابن محب علی شاملو. خطاط و خوشنویس که کتابهای چندی بخط وی موجود است، از جمله بسال 1069 هجری قمری برحسب امر زال بیک یوزباشی دیوان فضولی و سبک باده، و بسال 1051 لغت نوایی را نوشته است. رجوع به فهرست کتاب خانه سپهسالار ص 268 و 647 شود ابن احمد. او راست: الوسیله الاحمدیه و الذریعه السرمدیه فی شرح طریق المحمدیه. (از تاریخ تبییض ص 1087). و رجوع به المنلی رجب بن احمد در معجم المطبوعات شود
بزرگ و باشکوه. (آنندراج). بزرگ و باشکوه داشته شده. (ناظم الاطباء). باهیبت. بامهابت. مهیب. (فرهنگ فارسی معین). رجبه، هابه و عظمه. (متن اللغه) (اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ترجیب. رجوع به ترجیب شود، لقبی و صفتی است ماه رجب را گویند: رجب المرجب. رجوع به معنی قبلی شود، درخت با رجبه و با تکیه گاه. (ناظم الاطباء). درخت پربار ستون نهاده شده به سبب ضعف درخت و کثرت بار آن. (آنندراج). گویند: انا جذیلها المحکک و عذیقها المرجب، رجبه ایشانم که به عقل و فکر من تقویت حاصل می نمایند و از مکروهات نجات می یابند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، ثابت. برقرار. استوار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، قربانی شده در ماه رجب. (فرهنگ فارسی معین). رجبه، ذبح النسائک فی رجب. (متن اللغه). رجوع به ترجیب شود
بزرگ و باشکوه. (آنندراج). بزرگ و باشکوه داشته شده. (ناظم الاطباء). باهیبت. بامهابت. مهیب. (فرهنگ فارسی معین). رجبه، هابه و عظمه. (متن اللغه) (اقرب الموارد). نعت مفعولی است از ترجیب. رجوع به ترجیب شود، لقبی و صفتی است ماه رجب را گویند: رجب المرجب. رجوع به معنی قبلی شود، درخت با رجبه و با تکیه گاه. (ناظم الاطباء). درخت پربار ستون نهاده شده به سبب ضعف درخت و کثرت بار آن. (آنندراج). گویند: انا جذیلها المحکک و عذیقها المرجب، رجبه ایشانم که به عقل و فکر من تقویت حاصل می نمایند و از مکروهات نجات می یابند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، ثابت. برقرار. استوار. (ناظم الاطباء). رجوع به معنی قبلی شود، قربانی شده در ماه رجب. (فرهنگ فارسی معین). رجبه، ذبح النسائک فی رجب. (متن اللغه). رجوع به ترجیب شود
دهی است از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 21 هزارگزی باختر بستان آباد و چهار هزارگزی شوسۀ تبریز به بستان آباد. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 519 تن سکنه. از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان سهندآباد بخش بستان آباد شهرستان تبریز، در 21 هزارگزی باختر بستان آباد و چهار هزارگزی شوسۀ تبریز به بستان آباد. جایی است کوهستانی و سردسیر و دارای 519 تن سکنه. از چشمه ها مشروب میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
گریختن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه زوزنی). فرار. (اقرب الموارد) : هرکه با تو بجنگ گشت دچار با ظفر نزد او یکی است هرب. فرخی. ز آن روز باز دیو بدیشان علم زده ست وز دیو اهل دین بفغانند و در هرب. ناصرخسرو. می فروش اندر خرابات ایمن است امروز و من پیش محراب اندرم با بیم و ترس و با هرب. ناصرخسرو. - بوالهرب، گریزان. فراری: خواند مزمل نبی را زین سبب که برون آ از گلیم ای بوالهرب. مولوی. ، نیمۀ میخ فروشدن به زمین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شتاب کردن در راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، دور شدن در زمین. (اقرب الموارد) ، پیر کلانسال گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، غرق شدن در کاری. (اقرب الموارد)
گریختن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه زوزنی). فرار. (اقرب الموارد) : هرکه با تو بجنگ گشت دچار با ظفر نزد او یکی است هرب. فرخی. ز آن روز باز دیو بدیشان علم زده ست وز دیو اهل دین بفغانند و در هرب. ناصرخسرو. می فروش اندر خرابات ایمن است امروز و من پیش محراب اندرم با بیم و ترس و با هرب. ناصرخسرو. - بوالهرب، گریزان. فراری: خواند مزمل نبی را زین سبب که برون آ از گلیم ای بوالهرب. مولوی. ، نیمۀ میخ فروشدن به زمین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شتاب کردن در راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، دور شدن در زمین. (اقرب الموارد) ، پیر کلانسال گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، غرق شدن در کاری. (اقرب الموارد)
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است