جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هرج

هرج

هرج
در آشوب و فتنه و کشتن و اختلاط و آمیزش افتادن، مردم، گشاده گذاشتن در را
فرهنگ لغت هوشیار

هرج

هرج
گول. (منتهی الارب). احمق. (اقرب الموارد) ، سست از هر چیزی. (منتهی الارب). ضعیف از هر چیزی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

هرج

هرج
دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 68 هزارگزی خاور کنگان و 7 هزارگزی شمال راه فرعی لار به گله دار. جلگه ای است گرمسیر و دارای 315 تن سکنه. از آب چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غله و تنباکو است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). قریه ای است به اندک مسافت در مشرق اسیر. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

هرج

هرج
سرگشته و سراسیمه گردیدن شتر از سختی گرما و از افزونی مالش قطران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا