معنی رجب - لغت نامه دهخدا
معنی رجب
- رجب
(تَ) - حیا کردن و شرم داشتن. (ناظم الاطباء). حیا نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). شرم کردن. (از اقرب الموارد) ، بترسیدن. (مصادراللغه زوزنی). ترسیدن. (از اقرب الموارد). ترسیدن از کسی. (ناظم الاطباء). مصدر بمعانی رجوب. (از منتهی الارب) ، بزرگ داشتن. (آنندراج) (دهار) (مصادراللغه زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، بزرگ داشتن کسی را، به سخن بد متهم کردن کسی را و دشنام دادن بدو: رجب فلاناً بقول سیی ٔ. (ناظم الاطباء). دشنام دادن. (از اقرب الموارد) ، تنها برآمدن چوب. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). تنها بیرون آمدن چوب. (از اقرب الموارد)
ترسیدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مهابت کسی نمودن و بزرگ داشتن او را. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجبه، و منه اشتقاق رجب شهراﷲ الحرام لأنهم کانوا یعظمونه. (منتهی الارب). بزرگ داشتن. (از اقرب الموارد) ، حیا کردن از کسی، رجب منه. (ناظم الاطباء). حیا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). شرم کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا