جدول جو
جدول جو

معنی هرب

هرب
(قِ)
گریختن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر اللغه زوزنی). فرار. (اقرب الموارد) :
هرکه با تو بجنگ گشت دچار
با ظفر نزد او یکی است هرب.
فرخی.
ز آن روز باز دیو بدیشان علم زده ست
وز دیو اهل دین بفغانند و در هرب.
ناصرخسرو.
می فروش اندر خرابات ایمن است امروز و من
پیش محراب اندرم با بیم و ترس و با هرب.
ناصرخسرو.
- بوالهرب، گریزان. فراری:
خواند مزمل نبی را زین سبب
که برون آ از گلیم ای بوالهرب.
مولوی.
، نیمۀ میخ فروشدن به زمین. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، شتاب کردن در راه رفتن. (از اقرب الموارد) ، دور شدن در زمین. (اقرب الموارد) ، پیر کلانسال گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، غرق شدن در کاری. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا