- هرث
- جامه کهنه
معنی هرث - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شیربیشه
شیر بیشه، زیر بینی شیربیشه
میراث یافتن، میراث بردن، آنچه از مرده برای بازماندگان بماند
مرده ریگ، وامانده، نیامانده، واهشته
کشت کردن، کاشتن
پیر، فرتوت، کهن سال
املای دیگر واژۀ هرچه
سرگینی که در شکمبه باشدبرای مثال شیرخواری را به تقریر آورد / وز میان فرث و دم شیر آورد (عطار۲ - ۱۱۹)
بریدن شاخه های زاید درخت
هرس کردن: در کشاورزی هرس
هرس کردن: در کشاورزی هرس
مالی که از مرده به وارث می رسد، منتقل شدن ویژگی هایی از پدر و مادر به فرزند مانند رنگ چشم، بیماری و مانند آن، سهم بردن از دارایی و ثروت شخص مرده، میراث بردن
بسیار پیر و کهن سال شدن، پیری، فرتوتی
لیخنیس، گیاهی خودرو سمی با با گل های بنفش و غوزه ای شبیه غوزۀ خشخاش با دانه های سیاه و تلخ کوچک که در کشتزار جو و گندم می روید، هربنگ، لیخنس، لخنیس
مقعد
مقعد
فرار کردن، گریختن، کلان سال شدن، پیر شدن
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند
بدون قاعده، بدون نظم، بدون قانون مثلاً شهر هرت
جسم مخروطی شکل که قاعدۀ آن مثلث یا مربع یا کثیر الاضلاع باشد و وجوه جانبی آن مثلث هایی باشند که همه به یک راس مشترک منتهی شوند
تیری که در سقف خانه به کار ببرند، چوب پوشش خانه
شیار کردن زمین برای زراعت، شخم زدن، مزرعه، محل کشت
گلوله ها و میخ های طلا و نقره که در زین و برگ اسب به کار ببرند، برای مثال از بهر جنیبتان بالا / نی طوق آید ز من نه هرا (خاقانی۱ - ۲۷) ، ز حدّ بیستون تا طاق گرا / جنیبت ها روان با طوق و هرا (نظامی۲ - ۳۰۲)
بانگ و آواز مهیب، فریاد سهمناک، بانگ جانور درنده،برای مثال نه آوای مرغ و نه هرای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد (فردوسی - ۳/۳۰۴)
بانگ و آواز مهیب، فریاد سهمناک، بانگ جانور درنده،
زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زرچوبه، دارزرد
بر کندن، مالیدن، بر کنده شدن
گرسنه گردیدن
هراشیدن آبستن (هراش استفراغ قی)، پاک کردن شکنبه، سرگین در شکنبه سیر رو در روی گرسنه، دشت ناهموار انگلیسی آبدره زبانزد زمین شناسی سرگین در شکنبه، جمع فروث
کوزه کوچک، رنج دیدن، به رنج افکندن
رخن (ارث) مانداک در تداول اهالی لرستان سرو کوهی را گویند
بیهوده خرج کردن مال، تبذیر
یاوه و بیکاره
سنسکریت تازی شده زرد چوبه از گیاهان سنسکریت تازی شده کرکم (زعفران)، گل سرخ زردچوبه. زعفران، گل سرخ
هرچه: (هرچ او برود هرگزی نباشد اوهرگزی وباقی وروان است) (ناصرخسرو)
در آشوب و فتنه و کشتن و اختلاط و آمیزش افتادن، مردم، گشاده گذاشتن در را
بی نظمی هرج ومرج. یا شهرهرت. -1 شهری وهمی که درآن قاعده وقانونی نیست بلکه هرج ومرج کلی درآن حکمفرماست، جایی که درآن بی نظمی وبی قانونی وهرج ومرج حکمفرماباشد نظیر دیوان بلخ: (مگر اینجاشهرهرت است ک) برای بیان صدایی که از بالاکشیدن موادمایع (یا موادغلیظ ترمانندآش) از کاسه یاقاشق دردهان برمی آید بکاررود
گریختن، فرار
درخشیدن، ترس و بیم فروریختن و آواز و صدای فرو ریختن