جدول جو
جدول جو

معنی هره

هره
لیخنیس، گیاهی خودرو سمی با با گل های بنفش و غوزه ای شبیه غوزۀ خشخاش با دانه های سیاه و تلخ کوچک که در کشتزار جو و گندم می روید، هربنگ، لیخنس، لخنیس
مقعد
تصویری از هره
تصویر هره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با هره

هره

هره
مؤنث هِرّ. ج، هِرَر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). گربۀ ماده. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به هر و هرر شود
لغت نامه دهخدا

هره

هره
سوراخ کون. (برهان). مقعد و نشستنگاه. (برهان). کون باشد. (اسدی) :
کوهش بسان هره درآورده سر بهم
دشتش بسان شله نهاده زهار باز.
روحی ولوالجی.
مرا که سال به هفتاد و شش رسیدو رمید
دلم ز شلۀ صابوته وز هرۀ تاز.
قریع.
هرۀ نرم پیش من بنهاد
هم بسان یکی تل مسکه.
حکاک.
کنم من هره را جلوه، نکوهم شله را زیرا
که هره درخور جلوه ست و شله درخور جله.
عسجدی.
، گیاهی است که در میان گندم وجو روید و غوزه ای دارد کنگره دار مانند غوزۀ خشخاش و در اندرون آن چند دانه می باشد. (برهان). هربنگ. رجوع به هربنگ شود
لغت نامه دهخدا

هره

هره
اره، مقعد، توده ی انبوه، با تحقیر و تحکم کسی را از خود دور کردن، گم شو، برو گم شو
فرهنگ گویش مازندرانی