نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل که در شمال شهر آمل میان دهستانهای دابو و اهملرستاق و در ساحل دریای خزر واقع شده و شامل 38 آبادی است. محصول عمده دهستان غله، برنج، پنبه، کنف و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان آمل که در شمال شهر آمل میان دهستانهای دابو و اهملرستاق و در ساحل دریای خزر واقع شده و شامل 38 آبادی است. محصول عمده دهستان غله، برنج، پنبه، کنف و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً، برای مثال به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی - ۴۵۳) موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد
ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً، برای مِثال به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی - ۴۵۳) موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد
از بلوکات آمل در مازندران شامل 38 قریه و دارای سه فرسنگ مربع مساحت و در حدود 4200 تن سکنه است. مرکز آن اوجی آباد. از شمال به دریای خزر، از مشرق به دابو، از جنوب به آمل و از مغرب به اهلمرستاق محدود است. (جغرافیای سیاسی کیهان). و رجوع به هرازپی شود
از بلوکات آمل در مازندران شامل 38 قریه و دارای سه فرسنگ مربع مساحت و در حدود 4200 تن سکنه است. مرکز آن اوجی آباد. از شمال به دریای خزر، از مشرق به دابو، از جنوب به آمل و از مغرب به اهلمرستاق محدود است. (جغرافیای سیاسی کیهان). و رجوع به هرازپی شود
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 9هزارگزی غرب میان آباد و 5هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، با 132 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن، پنبه و میوه، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی است از دهستان میان آباد بخش اسفراین شهرستان بجنورد، واقع در 9هزارگزی غرب میان آباد و 5هزارگزی باختر راه شوسۀ عمومی بجنورد به اسفراین، با 132 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات، بنشن، پنبه و میوه، و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
درازپای. آنکه پای دراز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). که پای طویل دارد. مقابل کوتاه پا: اسطّ، خجوجاء، خجوجی ̍ و شحول، مرد درازپای. شجوجی ̍، مرد بسیار درازپای کوتاه پشت. (منتهی الارب). شرجب، درازپای بزرگ استخوان. قطوطی ̍، مرد درازپای نزدیک گام. (منتهی الارب) ، پادراز. مقابل پاکوتاه. هر مرغ که در آب و خشکی هر دو زندگی کند و پای دراز دارد. مانند بوتیمار و کرکی. مرغان که پاهای سخت بلند دارند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : طوّل: مرغی است آبی درازپا. (منتهی الارب). قعقع، مرغی است درازنول و درازپای. (از منتهی الارب) ، از احشام آنکه پای دراز دارد، چون اسب: استر، خر، اشتر. حیوانات چون: شتر، اسب، استر، خر. نوع حیوان چون: اسب، خر و استر، مقابل کوتاه پا که گوسفند، بز، قوچ و غیره است. ج، درازپایان. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ناقه رزوف، ناقۀ درازپا. (از منتهی الارب)
درازپای. آنکه پای دراز دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). که پای طویل دارد. مقابل کوتاه پا: اَسَطّ، خَجَوجاء، خَجَوجی ̍ و شَحْوَل، مرد درازپای. شَجَوجی ̍، مرد بسیار درازپای کوتاه پشت. (منتهی الارب). شَرجَب، درازپای بزرگ استخوان. قَطوطی ̍، مرد درازپای نزدیک گام. (منتهی الارب) ، پادراز. مقابل پاکوتاه. هر مرغ که در آب و خشکی هر دو زندگی کند و پای دراز دارد. مانند بوتیمار و کرکی. مرغان که پاهای سخت بلند دارند. (یادداشت مرحوم دهخدا) : طُوَّل: مرغی است آبی درازپا. (منتهی الارب). قُعقُع، مرغی است درازنول و درازپای. (از منتهی الارب) ، از احشام آنکه پای دراز دارد، چون اسب: استر، خر، اشتر. حیوانات چون: شتر، اسب، استر، خر. نوع حیوان چون: اسب، خر و استر، مقابل کوتاه پا که گوسفند، بز، قوچ و غیره است. ج، درازپایان. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ناقه رَزوف، ناقۀ درازپا. (از منتهی الارب)
پارسی تازی گشته ترازی از مردم تراز از ساخته های تراز پارسی تازی گشته ترازی ترز نگار منسوب بشهر طراز، آنچه در شهر طراز یافت شود اسب طرازی گرگ طرازی. منسوب به طراز آن که جامه را نگار کند مطرز رقام. یا جامه طراز. جامه ای که برای سلطان بافند
پارسی تازی گشته ترازی از مردم تراز از ساخته های تراز پارسی تازی گشته ترازی ترز نگار منسوب بشهر طراز، آنچه در شهر طراز یافت شود اسب طرازی گرگ طرازی. منسوب به طراز آن که جامه را نگار کند مطرز رقام. یا جامه طراز. جامه ای که برای سلطان بافند