هوازی هوازی ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً، برای مِثال به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی - ۴۵۳)موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد فرهنگ فارسی عمید
هوازی هوازی زیست کننده در هوا. این ترکیب اخیراً در کتاب های زیست شناسی به معنی هر موجودی که برای ادامۀ زندگی نیازمند هوا باشد به کار رفته است لغت نامه دهخدا