جدول جو
جدول جو

معنی رازقی

رازقی
نام گلی است سفید و کوچک و پرپر و خوشبو که از آن عطر هم می گیرند، نوعی انگور که دانه های ریز دارد
تصویری از رازقی
تصویر رازقی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با رازقی

رازقی

رازقی
گیاهی بوته ای از خانواده زیتون با گلهای درشت و سفید و معطر شبیه گل یاس
رازقی
فرهنگ نامهای ایرانی

رازقی

رازقی
گلی سفید، کوچک، پرپر و خوش بو که از آن عطر می گیرند، نوعی انگور با دانه های ریز، خمر، شراب
رازقی
فرهنگ فارسی عمید

رازقی

رازقی
منسوب به رازق، ضعیف. (اقرب الموارد). سست و ضعیف از هر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

رازقی

رازقی
زنبق سفید. (برهان) (ناظم الاطباء). زنبق. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 170) ، سوسن سفید. (برهان) (ناظم الاطباء) (تذکرۀ داود ضریر انطاکی ص 170). یک قسم گلی است سفید و بغایت خوشبو. (ناظم الاطباء). ابن بیطار آرد: امین الدوله بن التلمیذ گفت: رازقی سوسن سپید است و روغن آن روغن رازقی است و این معنی را ابوسهل مسیحی صاحب کتاب المأئه وعبیدالله بن یحیی صاحب کتاب اختصارات الاربعین گفته اند. و از لغویین صاحب کتاب البلغه و جز او نیز یاد کرده اند که پنبه در دهها رازقی نامیده میشود سکری گوید به کتان نیز رازقی اطلاق میگردد. اما نزد پزشکان رازقی چنان است که من گفتم و این از آن جهت یاد کردم که گروهی از ناآگاهان پنداشته اند که روغن رازقی از شکوفۀ انگور گرفته شود و برخی ادعا کرده اند که روغن بذر کتان است و آن نیست مگر روغن سوسن سفید. (مفردات ابن بیطار ج 1 ص 153). مؤلف گوید: اینکه آن را امین الدوله بن التلمیذ سوسن سپید ترجمه میکند و ابن البیطار نیزبدو تأسی میکند غلط است. رازقی گلی است نهایت خوشبوی و بوی آن غیر بوی سوسن است. و درخت آن مانند انگور است. لیکن پوست درخت سپید است و گل آن صد برگ باشدنهایت سپید مانند سوری صد برگ لیکن مجموع آن چون پشت ناخن ابهامی و گاهی کمی بزرگتر و در بغداد و کوفه آن را دیدم که به ارتفاع تبریزی و چناری بلند بالا کرده بود و بر رفته چون لبلابی. (یادداشت مؤلف) ، انگور ملاحی. (از اقرب الموارد). نوعی از انگور است که دانه های آن کوچک میباشد. (برهان) (آنندراج). نوعی انگور سفید دراز. (منتهی الارب) :
رازقی و ملاحی و خزری
بوزری و گلابی و شکری.
نظامی.
، می. (از اقرب الموارد). رازقیه، تخم کتان است و از آن روغن گیرند. (برهان) (آنندراج) ، پنبه. (از مفردات ابن البیطار) ، کتان. (ابن البیطار ذیل رازقی)
لغت نامه دهخدا