جدول جو
جدول جو

معنی هجم - جستجوی لغت در جدول جو

هجم
(قَطط)
در مغاک فروشدن چشم کسی، همه شیر پستان دوشیدن، آرمیدن چیزی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، چشم فروخوابانیدن. (منتهی الارب). اطراق. (اقرب الموارد) ، سکوت. (اقرب الموارد) ، ویران کردن خانه را. (منتهی الارب). هدم. (اقرب الموارد) ، راندن کسی را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، خوی آوردن. (منتهی الارب). روان شدن عرق. (اقرب الموارد) ، زایل و سست شدن بیماری. (منتهی الارب) ، چهارپا را شدید راندن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هجم
(هَُ)
آبی است مر بنی فزاره را. (منتهی الارب). و ابن اعرابی در نوادر گوید آبی است و موضعی است مر بنی فرازه را. و در شعر عامر بن طفیل مذکور است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
هجم
(هََ / هََ جَ)
خوی و عرق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، کاسۀ بزرگ. ج، اهجام. (منتهی الارب). قدح ضخم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هجم
خوی کردن، گود افتادن چشم، راندن کسی را، خوی (عرق)، کاسه بزرگ
تصویری از هجم
تصویر هجم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نجم
تصویر نجم
(دخترانه)
ستاره، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
حملۀ ناگهانی، یورش، تاخت، ناگاه درآمدن در جایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجر
تصویر هجر
دوری و جدایی از کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدم
تصویر هدم
خراب کردن بنا، ویران کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هام
تصویر هام
همّ، حزن انگیز، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بجم
تصویر بجم
ثمر درخت گز، میوۀ گز، گزمازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزم
تصویر هزم
شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجو
تصویر هجو
بدگویی کردن، برشمردن معایب کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرم
تصویر هرم
بسیار پیر و کهن سال شدن، پیری، فرتوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هجی
تصویر هجی
تقطیع لفظ و بیان کردن حروف آن با حرکات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجم
تصویر لجم
لجن، گل و لای تیره رنگ که ته جوی و حوض آب جمع می شود
لش، لوش، لژن، بژن، لژم، غلیژن، غریژنگ، خرّ، خرد، خره، خلیش، کیوغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اجم
تصویر اجم
بیشه ها، نیستان، نیزار، جنگل کوچک، جای پردرخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرم
تصویر هرم
پیر، فرتوت، کهن سال
فرهنگ فارسی عمید
(مُ جِ)
خداوند تبارک وتعالی که دور می گرداند بیماری را. (ناظم الاطباء) ، بازگردانندۀشتر به سوی مراح. (آنندراج). و رجوع به اهجام شود
لغت نامه دهخدا
(لَ جَ)
کاسۀ بزرگ، راه گشادۀ کوفتۀ پاسپرده. (منتهی الارب) : طریق لهجم، ای مذلل. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ)
گلۀ شتر ازچهل تا و بیشتر از آن، یا از سی تا صد، یا از هفتادتا صد، یا اندکی کم از صد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سختی گرما. (منتهی الارب). شدت سرمای زمستان و شدت گرمای تابستان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سجم
تصویر سجم
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجم
تصویر دجم
اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجم
تصویر حجم
کلفتی، گندگی، بر آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جهم
تصویر جهم
ترشروئی کردن، روبرو شدن با کسی که با روی ترش و عبوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثجم
تصویر ثجم
هم آوای نجم زود باریدن، زود بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجم
تصویر آجم
زده شده از طعامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجم
تصویر بجم
گروه انبوه، گز مازک میوه درخت گز گز مازگ ثمره الطرفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهجم
تصویر لهجم
پیاله کلان، راه گشاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجم
تصویر زجم
پرستوی دریایی از پرندگان سخن پنهان پچ پچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجا
تصویر هجا
واج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هجوم
تصویر هجوم
آفند، تازش، تک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجم
تصویر عجم
گنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجم
تصویر حجم
گنجایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تاخت، هجوم، یورش
فرهنگ واژه مترادف متضاد