هام هام جَمعِ واژۀ هامه، به معنی سر: اَری خلل الرماد و میض جمر و یوشک اَن یکون لها ضرام فان لم یطفها عقلاء قوم یکون وقودها جثث و هام، (از نامۀ نصر بن سیار حاکم خراسان به مروان حمار آخرین خلیفۀ اموی راجع به ابومسلم خراسانی)، استخوان مرده، (مهذب الاسماء) لغت نامه دهخدا
هام هام مهم. شورانگیز. مهیج. (یادداشت مؤلف) : امر هام، کار مهم، حزن انگیز. اندوهگن. (یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب) لغت نامه دهخدا
رهام رهام نام پسر گودرز، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گودرز پهلوان ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی فرهنگ نامهای ایرانی