جدول جو
جدول جو

معنی هبء - جستجوی لغت در جدول جو

هبء
(هََ بْءْ)
قبیله ای است از عرب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هبه
تصویر هبه
دادن چیزی به کسی بدون عوض، بخشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبر
تصویر هبر
چرک زخم، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون می آید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پیخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبد
تصویر هبد
تخته ای که با آن زمین شیار کرده را هموار می کنند، مالۀ برزگران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبا
تصویر هبا
خاک نرم که از زمین بلند شود و در هوا پراکنده گردد، گرد و غبار
هبای منثور: گرد پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبک
تصویر هبک
کف دست، برای مثال بر هبک نهاده جام باده / وآنگاه ز هبک نوش کردش (رودکی - ۵۲۴)
فرهنگ فارسی عمید
(ذِ رَ)
خوردن: قباءالطعام قباءً، خورد آن را، قباء الرجل من الشراب، پر شد شکم از آب و بسیار خورد آن را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ کْ کُ)
بر وزن شرم، برآمدن دندان کودک و نشتر شترکره، برآمدن سم شکافته (ظلف) ، طلوع کردن ثریا، از کیشی به کیش دیگر شدن، راه نمودن دشمن را، نمودار شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَضْ)
حفظ کردن. پنهان کردن. (از ترجمان عادل بن علی) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از المنجد) (از منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
صحرائی است در مدینه جنب قباء. (از معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءْ)
چیز پنهان کرده. شی ٔ مخفی شده. امر پنهانی. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از المنجد) (منتهی الارب) (از ترجمان عادل بن علی). پوشیدگی. (از غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی) ، بکنایه دل، قلب، اندرون، خب ء الارض، گیاه، روییدنی، خب ء السموات، باران. مطر. غیث. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از منتهی الارب). منه: ’اخرج خب ء السماء، خب ء الارض’
لغت نامه دهخدا
(خُ)
وادیی است به عربستان که از ’کاثب’ شروع می شود و تا پشت ریگزار ’کشب’ می رود و بعد از آن به بیابان ’جموح’ که پائین ’قباء’است منتهی میگردد. (از معجم البلدان یاقوت حموی)
لغت نامه دهخدا
(عَبْءْ)
مثل. نظیر. (از اقرب الموارد) ، نور آفتاب. و گاه همزۀ آن حذف شود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). و رجوع به عب ء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هبث
تصویر هبث
بیهوده خرج کردن مال، تبذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبس
تصویر هبس
گل خیرو
فرهنگ لغت هوشیار
گرد و غبار هوا که از روزن در آفتاب پیدا آید و به دود ماند، هبا در فارسی خوار ناچیز به گواژ، دور گرد گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبا
تصویر هبا
گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبد
تصویر هبد
ماله برزگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبه
تصویر هبه
آنچه که ببخشد، جایزه، عطیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبو
تصویر هبو
زنی که بازن دیگردرشوهر مشترک باشد، هوو وسنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبل
تصویر هبل
نام بتی بوده در کعبه که پیش از اسلام آنرا پرستش میکرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبک
تصویر هبک
کف دست: (برهبک نهاده جام باده وان گاه زهبک نوش کردش) (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبق
تصویر هبق
نادرست نویسی هبغ پارسی است گل دو آتشه گل دوآتشه
فرهنگ لغت هوشیار
فرود آوردن، خواری، در آمدن، کم شدن، به بدی در افتادن فرودآوردن چیزی را، درآوردن درشهری داخل کردن کسی را درشهر، فرودآمدن ازمقام و منزلت سقوط کردن، درآمدن بشهری، نزول بجایی، دخول در شهری، خواری ذلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبت
تصویر هبت
بخشش، انعام، عطا
فرهنگ لغت هوشیار
ماله ای که زمین شیار کرده را بدان هموارکنندوآن بشکل تخته ای بزرگست. توضیح این کلمه رابا (هید) نباید مشتبه کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبر
تصویر هبر
گوشت لخم بی استخوان چرک زخم ریم: (کس چوچاهی است پرزخون وهبر مردم ازوی چه کاریابد وفرک) (پوربهای جامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هباء
تصویر هباء
((هَ))
گرد و غبار، جمع اهباء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبت
تصویر هبت
((هِ بَ))
انعام، عطا
فرهنگ فارسی معین
((هَ بَ))
ماله ای که زمین شیار کرده را بدان هموار کنند و آن به شکل تخته بزرگی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبر
تصویر هبر
((هَ بَ))
چرک و ریم، زخم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبط
تصویر هبط
((هَ))
فرود آوردن چیزی، فرود آمدن از مقام و منزلت، سقوط کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبک
تصویر هبک
((هَ بْ یا بَ))
کف دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبل
تصویر هبل
((هُ بَ))
از بت های جاهلیت در کعبه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هبه
تصویر هبه
((ه ب))
بخشش و انعام، جمع هبات، آنچه بخشیده شده
فرهنگ فارسی معین