جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هبت

هبت

هبت
بخشش. انعام. (ناظم الاطباء). عطا. رجوع به هبه شود:
هر دو از هیبت و هبت به دووقت
همچو گل خاضع و چو مل جبار.
خاقانی.
، در اصطلاح علم فتوت، بخشیدن کبیر است رفیق را به کبیری دیگر و بعضی این معنی جایز نداشته اند، چه تصرف است در حُر. (نفائس الفنون ص 197). رجوع به مدخل های کبیر و رفیق شود.
- دریاهبت، کسی که بخشش و عطایش فراوان باشد. آن کس که در بخشش چون دریاست:
دریاهبتی و کوه هیبت
کز ذات تو این و آن ببینم.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

هبت

هبت
زدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زدن، یا زدن با شمشیر که منجر به قتل شود. (معجم متن اللغه) ، فرودآوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فروآوردن چیزی را از منزلتش. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، پست گردانیدن و فروافکندن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، نادان شمردن کسی را. نسبت حمق به کسی دادن. (معجم متن اللغه) ، به حیرت افکندن کسی را، خاموش گردانیدن کسی را. ساکت کردن کسی را. (معجم متن اللغه) ، بددل گردیدن. گفته میشود: هبت الرجل (مجهولا) ، بددل و جبان گردید آن مرد. (ناظم الاطباء). جبان شدن. (اقرب الموارد). شاید قلب مکانی بهت باشد، بیخرد گردیدن. (منتهی الارب). بیخرد و کم عقل شدن. (ناظم الاطباء) ، بی خرد بودن. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، فرود آمدن از قدر و منزلت. (معجم متن اللغه). هبت طائر، پریدن با وله و اشتیاق بدون راهنمائی. (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا