جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هبل

هبل

هبل
نام بتی بوده در کعبه که پیش از اسلام آنرا پرستش میکرده اند
هبل
فرهنگ لغت هوشیار

هبل

هبل
کلانسال گران سنگ از مردم و از شتر و از شترمرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیر و فربه از مردم و شتر و شترمرغ. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (تاج العروس). در بعضی از فرهنگها به تشدید ’لام’ آمده است. ذوالرمه گوید:
هبل الی عشرین وفقا یشله
الیهن هیج من رذاذ و خاضب.
ابن بری گوید:
هبل کمریخ المغالی هجنع
له عنق مثل السطاع قویم
لغت نامه دهخدا

هبل

هبل
مرد بزرگ جثه، مرد درازبالا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (تاج العروس). ابن اعرابی گوید:
انا ابونعامه الشیخ الهبل
انا الذی ولدت فی اخری الابل
لغت نامه دهخدا

هبل

هبل
جَمعِ واژۀ اهبل و هبلاء. (معجم متن اللغه). رجوع به اهبل و هبلاء شود
لغت نامه دهخدا

هبل

هبل
گرگ حیله گر. محتال. (اقرب الموارد) : ذئب هبل، گرگ فریبنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

هبل

هبل
شأن. (اقرب الموارد) : اهتبل هبلک، علیک بشأنک، یعنی لازم بگیر درستی حال خود را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) ، به صیغۀ امر یعنی لازم بگیر درستی حال و شأن خود را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

هبل

هبل
گم کردن مادر فرزند را و بی فرزند شدن: هبلته امه هبلا، گم کرد او را مادر وی و بی فرزند شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (تاج العروس) :
و الناس من یلق خیراً قائلون له
مایشتهی و لام المخطی ٔ الهبل.
(از تاج العروس).
، گم کردن مرد عقل و خرد و تمییز خود را و این معنی استعاره است ازهبل به معنی گم کردن فرزند. (معجم متن اللغه) ، ستبر و فربه شدن زن. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا