جدول جو
جدول جو

معنی هاژیدن - جستجوی لغت در جدول جو

هاژیدن
حیران شدن، فروماندن، گریستن
تصویری از هاژیدن
تصویر هاژیدن
فرهنگ فارسی عمید
هاژیدن(نَ کَ دَ)
هازیدن. گریستن و گریه کردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و نگاه کردن. (برهان) (آنندراج) ، حیران بودن. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گریستن، یعنی گریه کردن، تصحیف خوانی نگریستن است. رجوع به هازیدن شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هاژیدن
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
تصویری از هاژیدن
تصویر هاژیدن
فرهنگ لغت هوشیار
هاژیدن((دَ))
هاژوییدن، متحیر شدن، درماندن
تصویری از هاژیدن
تصویر هاژیدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژاژیدن
تصویر ژاژیدن
ژاژ خاییدن، هرزه درایی کردن، یاوه سرایی کردن، برای مثال خواری از او بس بود آن کت کند / رنجه به ژاژیدن بسیار خویش (ناصرخسرو - ۱۷۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاژیدن
تصویر غاژیدن
پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن، غاژ کردن، غاز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فاژیدن
تصویر فاژیدن
خمیازه کشیدن، دهان دره کردن، فاژه کردن، فاژه کشیدن، برای مثال شراب شب و نشئۀ آن نیرزد / به فاژیدن بامداد خمارش (ابوالمثل بخاری - شاعران بی دیوان - ۶۷)
فرهنگ فارسی عمید
(لُ / لِ کَ / کِ دَ)
ژاژ خائیدن. هرزه گفتن. (کذا فی تحفه السعاده) :
خواری از او بس بود آن کت کند
رنجه به ژاژیدن بسیار خویش.
ناصرخسرو.
شعر ژاژیدن لهاشم تست
علک خائیدن لهاشم خر.
سوزنی.
، نشخوار کردن، عوعو کردن مثل سگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
فرانتس یوزف، موسیقیدان اتریشی که به سال 1732 در رورائو قصبۀ مرزی اتریش به دنیا آمده از کودکی به موسیقی علاقه داشت و به زودی در زمرۀ آوازخوانان و نوازندگان ویلن درآمد، در کنسرتی به رهبری پرپرا شرکت کرد و اصول آوازهای ایتالیایی و هارمونی را نزد وی فراگرفت، نخستین آثار هایدن از سال 1753 توسط نوازندگان دوره گرد وین اجرا شد، در سال 1758 هایدن به ریاست ارکستر کنت مورتسین منصوب شد، سپس در سلک نوازندگان شاهزاده نیکلا استرهاتسی درآمد و تمام عمر را در خدمت این شاهزاده و خانوادۀ وی گذراند، در سال 1784 انجمن لژ المپیک پاریس چند سنفونی از وی درخواست کرد و هایدن تا سال 1787 شش سنفونی برای انجمن فرستاد، هایدن پس از وفات پرنس استرهاتسی در 1790 بنا به دعوت سالمون ویولونیست و رهبر ارکستر، به انگلستان مسافرت کرد و در آنجا سنفونی های بزرگ خود را بمورد اجرا گذاشت، دانشگاه اکسفورد به پاس خدمت هایدن به موسیقی، درجۀ دکترای افتخاری به وی اعطا کرد و هایدن سنفونی شمارۀ 92 خود را ’سنفونی اکسفورد’ نامید، هایدن 104 سنفونی ساخته و از این حیث شمارۀ سنفونیهای هیچ آهنگ سازی به پایۀ وی نمیرسد، هایدن علاوه بر سه قسمت فرم سونات، یک منوئه به سنفونی افزود و به این طریق چهار قسمت برای سنفونی پیدا شد، هایدن متجاوز از بیست اپرا نوشته ولی این رشته از موسیقی وی اهمیت زیادی ندارد، وفات وی به سال 1809 میلادی اتفاق افتاد
لغت نامه دهخدا
(نَبَ تَ)
دانستن:
ای پسر جور مکن کارک ما دار بساز
به از این کن نظر و حال من و خویش به هاز.
قریعالدهر.
، به زیان نسپردن، نگریستن. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (لسان العجم) ، گریستن. (لسان العجم)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
هراسیدن. بیم کردن. ترسیدن. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) :
من با تو به دل هیچ ندارم ز بدیها
چیزی نتوان گر تو همی هاسی می هاس.
(از لغت فرس ص 201)
لغت نامه دهخدا
(نُ بَ / بِ کَ دَ)
گرفتن، ربودن، خشک کردن، پژمردن، سرد شدن و افزون گشتن سرما. (ناظم الاطباء) ، بریان کردن. (فرهنگ شعوری ج 2 ورق 431 ص الف)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ خوَرْ خُرْ دَ)
خمیازه کشیدن. (برهان). دهان دره کردن:
شراب شب و نشأۀ آن نیرزد
به فاژیدن بامداد خمارش.
بوالمثل بخاری.
رجوع به فاژ و فاژه شود
لغت نامه دهخدا
(مَحْوْ تَ)
برهم زدن پشم یا پنبه و مانند آن. غاژدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از هازیدن
تصویر هازیدن
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالیدن
تصویر بالیدن
نمو کردن نشو و نما کردن رشد کردن، فخر کردن مباهات کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زائیدن
تصویر زائیدن
زاییده شدن تولد یافتن، بچه آوردن تولید مثل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهانیدن
تصویر دهانیدن
متعدی دادن، وا داشتن که بدهد، عطا کردن، فرمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهاریدن
تصویر آهاریدن
آهاردن آهار زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آهازیدن
تصویر آهازیدن
آهختن آهیختن آختن کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باییدن
تصویر باییدن
لازم بودن واجب بودن ضرور بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشیدن
تصویر باشیدن
ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاییدن
تصویر زاییدن
بار نهادن، فارغ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژاژیدن
تصویر ژاژیدن
یاوه سرائی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه دانه را از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن برای رشتن فلخمیدن حلاجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاژیدن
تصویر فاژیدن
دهن دره کردن خمیازه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاسیدن
تصویر هاسیدن
بیم داشتن هراسیدن: (من باتوبدی هیچ ندارم زبدیها چیزی نتوان گرتو همی هاس می هاس خ) (لفا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاژیدن
تصویر فاژیدن
((دَ))
خمیازه کشیدن، دهن دره کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هازیدن
تصویر هازیدن
((دَ))
نگریستن، مراقب بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هاسیدن
تصویر هاسیدن
((دَ))
هراسیدن، بیم داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بالیدن
تصویر بالیدن
افتخار کردن، رشد کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تازیدن
تصویر تازیدن
حمله کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جاویدن
تصویر جاویدن
ابدالاباد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از داویدن
تصویر داویدن
ادعا کردن، دعوی کردن، مدعی شدن، ادعا
فرهنگ واژه فارسی سره