جدول جو
جدول جو

معنی ها - جستجوی لغت در جدول جو

ها
کلمۀ جواب، بلی، آری
چه گفتی؟ مثلاً ها؟ با کی بودی؟
درست است؟، نظر تو چیست؟ مثلاً همه چیز گران شده، ها؟
آگاه باش
نام حرف «ه»
هوای گرمی که از ریه ها خارج می شود
پسوند علامت جمع مثلاً خانه ها، چوب ها، سنگ ها
های بیان حرکت: حرف «ه» که در آخر کلمات درمی آید و به صورت e
های ملفوظ: حرف «ه» که در اول، وسط و آخر کلمه می آید و به صورت h
تصویری از ها
تصویر ها
فرهنگ فارسی عمید
ها
در مواردی ’ها’ به معنی بنگر، ببین، بهوش باش و مانند اینها به کار میرود که در این صورت از اصوات تنبیه و تحذیر به شمار میرود و ممکن است مخفف هان باشد، چنانکه صاحب نهج الادب در ذیل حروف تنبیه پس از ذکر هان آرد: ’ها چون هادرویش و می تواند که ها بخصوصه مخفف هان بود که هم برای این معنی آید، چنانکه هادوری به معنی گدای مبرم یعنی شخصی که دوری از او بهتر است، در محل تخصیص و آگاه کردن مستعمل شده اولاً بعد از آن به معنی گدای مبرم آمده مجازاً، اثیر اخسیکتی گفته:
معیشتی نه که با عزت و قناعت آن
به هر دری نروم چون گدای هادوری،
و همچنین ها درویش نام دشت شده که در ترکستان است و اگر گویند قلب است پس در اصل دوری ها و درویش ها بوده می تواند شد، لیکن نظائر آن در مستعلات دیده نشد هرچند قلب در فارسی به انواع حدی و شماری ندارد، (نهج الادب ص 570)،
ها ثریا نه خوشۀ عنب است
دست برکن ز خوشه می بفشار،
خاقانی،
از مهرخ من شدی خبر پرس
ها مهرخ مهربانم این است،
نظامی،
گفتی که کجاست دلستانت
ها دلبر دلستانم این است،
نظامی،
نروی ها، نکنی ها
اشاره به قریب و نزدیک، (برهان)، کلمه اشاره به معنی اینک که بدان به چیز نزدیک اشاره میکنند، (ناظم الاطباء)، به معنی اینک باشد که مصغر این است، (برهان) :
چو من ناورد پانصد سال هجرت
دروغی نیست ها برهان من ها،
خاقانی،
کعبه چه کنی با حجرالاسود و زمزم
ها عارض و زلف و لب ترکان سرائی،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 443)،
نزد سلیمان شهم ستود چو آصف
گفت که ها هدهد سبای صفاهان،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 360)،
پس از صد سال اگر گوئی کجا او
ز هر بیتی ندا خیزد که هااو،
نظامی
لغت نامه دهخدا
ها
به معنی خذ (بگیر)، مانند هع اصل آن ها (بوده) الف به اجتماع ساکنین حذف شده است، و هائی مانند (هاعی) برای زن و (هاآ) مانند (هاعا) برای تثنیه و هائوا وهأن (هعن) و هرگاه ترا گفته شود هاء میگوئی: مااهاء،یعنی نمی گیرم (ای مااخذ) و لا هاء اﷲ ذا، یعنی سوگندبه خدای و یا فصیح تر آن لا هااﷲ ذابترک مد است، و یامد لحن است و اصل آن لا و اﷲ هذا است یعنی ما اقسم به، پس اسم اﷲ بین ها و ذا داخل شود، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ها
در تداول مولدان، مؤنت و مصارف سپاهیان و حیوانات سواری سپاه را گویند، بمناسبت فراوانی و زیادی آن. ج، زخائر. (از محیطالمحیط). رجوع به زخائر، زخار و زخر شود
لغت نامه دهخدا
ها
ضمیر مفرد غایب مؤنث و به معنی آن، او و خویش است، باثرها، بعینها، بنفسها، دنیا و مافیها، فاطمه سلام اﷲ علیها
لغت نامه دهخدا
ها
به معنی اینک می آید چنانکه هرگاه به مردی گویند: این انت، جواب میگوید: ها انا ذا، یعنی اینک منم، و اگر به زنی گویند: این انت، گوید ها انا ذه، و اگر به کسی گویند: این فلان، هرگاه نزدیک باشد، میگوید:ها هو ذا، هرگاه دور باشد میگوید: ها هو ذاک، و در زن هرگاه نزدیک بود، میگوید: ها هی ذه، و اگر دور بود، میگوید: ها هی تلک، و ضمیر ’ها’ استعمال میگردد در موضع جر و نصب هر دو، قوله: فألهمها فجورها و تقویها، (قرآن 8/91)، و در قسم و سوگند گویند: لاهااﷲ مافعلت، یعنی سوگند به خدا نکردم من، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ها
حرفی است از حروف مهموسه و گاهی زائد آید و مبدل شود، (منتهی الارب)، نام حرف ’ه’، ج، هاآت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ها
حرف تنبیه است و بر چهار لفظ درآید:
1- اسم اشاره، مانند: ’ذا’ و ’ذی’ و جز آن، مخصوص اشارۀ به دور نباشد، مانند: ’هذا’، ’هذه’، ’هذاک’ و ’هذیک’،
2- بر ضمیر رفعی که بوسیلۀ اسم اشاره از آن خبر داده شده است، کقوله تعالی: ها أنتم هؤلاء، (قرآن 66/3 و 109/4 و 38/47)، (ضمیر انتم بین دو ’هاء’ تنبیه برای تأکید است) و مانند آن ’الا هولاء’،
3- نعت ’ای ّ’ در ندا و از آن جدا نمیشود، مانند: ایها الرجل، و ’ها’ در ’هذا’ برای تنبیه واجب است برای اینکه مقصود از آن نداست و در ’هذا’ در لغت بنی اسد جائز است که الف آن حذف شود و ضمه داده شود، ’هاء’ آن از جهت اتباع و قرائت ابن عامر در ’آیهالثقلان’ بر این سیاق است،
4- بر نام خدادر قسم با حذف حرف قسم گفته میشود: ها اﷲ مافعلت، با قطع همزه و وصل آن، و در هر دو صورت اثبات الف و حذف آن، و آن مبدل از واو قسم است، (منتهی الارب)، حرف تنبیه است در اینجا نیز اغلب بعد از ’ها’ همزه ای بیفزایند و ’هاءالتنبیه’ گویند، ولی صواب آن است که همزه ای افزوده نشود، زیرا های تنبیه حرف هجای ’ه’ نیست بلکه حرف معنائی است مرکب از هاء و الف (ها)، چنانکه ’لم’ مثلاً حرفی است مرکب از لام (ل) و میم (م)، بنابراین افزودن همزه موردی ندارد، باید الف ’ها’ را بالتقاء ساکنین حذف کرد و ’ها التنبیه’ گفت، (خیام پورنشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز)
لغت نامه دهخدا
ها
گاهی به معنی ’وا’ و ’به’ می آید: هاگرفتن = واگرفتن: گفت این خواری به خود ها نگیرم، (اسکندرنامه)، قاتل عظیم بترسید و پشت ها داد، (اسکندرنامه)، گفت برو بپرس که طفغاچ کدام است و دست او هاگیر، (اسکندرنامه)،
وگر گوید بگیرم زلف و خالش
به کوتا هانگیری هاممالش،
، گاه در بعضی لهجه ها در اول پاره ای افعال درآید و ظاهراً تغییری در معنی نمی دهد: هادادن: خدا وقتی هامیده ور ور جماران هم هامیده
لغت نامه دهخدا
ها
هر یک از هفتادودو فصل یسنا را در فارسی ’ها’ گوئیم، در اوستا هائیتی به معنی باب و فصل مطابق کلمه ساتی سانسکریت میباشد، درپهلوی هات گفته اند، اصلاًاین کلمه به معنی پیوند و بستگی است، مشتق از فعل ها که به معنی بهم پیوستن و بستن است، در سانسکریت سیاتی، در هر جا که کلمه ’ها’ آمده از آن فصل یسنا اراده کرده اند، چنانکه کلمه ’کرده’ از برای تعیین فصل ’وسپرد’ و ’فرگرد’ از برای تعیین فصل ’وندیداد’ اختصاص یافته است، کلمه ’ها’ بخصوص به هر یک از هفده فصل گاتها که جزو یسناست اطلاق میشود، در انجام هر یک از هفده فصل منظوم گاتها به نثر افزوده شده: اهیاس ها میستائیم، خشماویه گئوش اوروهار میستائیم ... (یسنا پورداود ج 1 صص 25 - 26)
نام حرف ه: آتش افتاد روی چادر دو تا گل مثل چشم ’ها’ سوخت، الهی چشمهاشان را مرده شور درآرد ... (چرند و پرند تألیف دهخدا از روزنامۀ ایران کنونی)، هاء دوچشم، در تداول عامه هاء هوز است
تپانچه بروی کسی زدن، (برهان) (ناظم الاطباء)
سفیدی روی مرغ، (برهان)
لغت نامه دهخدا
ها
ضمیر مفرد غایب مونث و بمعنی آن، او و خویش است، بنفسها مافیها، علیها، و بمعنی بلی و آری می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
ها
((پس.))
نشانه جمع
تصویری از ها
تصویر ها
فرهنگ فارسی معین
ها
کلمه دال بر تنبیه، آگاه باش، از ادات تحذیر است، هان، ها، مار. نروی ها! کلمه دال بر تحذیر، ها، مار
تصویری از ها
تصویر ها
فرهنگ فارسی معین
ها
آری، بلی، چه؟، چه طور؟
تصویری از ها
تصویر ها
فرهنگ فارسی معین
ها
هر فصل از کتاب «یسنا»
تصویری از ها
تصویر ها
فرهنگ فارسی معین
ها
علامت تصدیق است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هانیبال
تصویر هانیبال
(پسرانه)
لاتینی از 28، نام سردار مشهور کارتاژ که با لشکر روم جنگید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هارون
تصویر هارون
(پسرانه)
معرب از عبری کوه نشین، نام برادر موسی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هانیه
تصویر هانیه
(دخترانه)
مؤنث هانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هایده
تصویر هایده
(دخترانه)
توبه کننده، به حق بازگردنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هابیل
تصویر هابیل
(پسرانه)
معرب از عبری نفس یا بخار، نام پسر آدم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هاتف
تصویر هاتف
(پسرانه)
سروش، نوا دهنده ای که صدایش شنیده شود اما خودش دیده نشود، نام شاعر معروف قرن دوازدهم، هاتف اصفهانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هاجر
تصویر هاجر
(دخترانه)
فرارکننده، مهاجرت کننده، نام مادر اسماعیل و همسر ابراهیم (ع) (معرب از عبری)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هادان
تصویر هادان
(پسرانه)
معرب از عبری نام پدر ساوه همسر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هادی
تصویر هادی
(پسرانه)
هدایت کننده، راهنما، از نامهای خداوند، از القاب پیامبر (ص)، لقب امام علی نقی (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هارا
تصویر هارا
(دخترانه)
کوهستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هاران
تصویر هاران
(پسرانه)
معرب از عبری، کوه نشین، برادر ابراهیم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هارپاک
تصویر هارپاک
(پسرانه)
نام وزیر آستیاژ، آخرین پادشاه ماد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هایش
تصویر هایش
تصدیق، تایید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هاوشتان
تصویر هاوشتان
طلاب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هاوشت
تصویر هاوشت
طلبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هال
تصویر هال
قرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هازه
تصویر هازه
جامعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هازمان
تصویر هازمان
اجتماع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هارفت
تصویر هارفت
نسبت، خویشاوندی
فرهنگ واژه فارسی سره