کلمۀ جواب، بلی، آری چه گفتی؟ مثلاً ها؟ با کی بودی؟ درست است؟، نظر تو چیست؟ مثلاً همه چیز گران شده، ها؟ آگاه باش نام حرف «ه» هوای گرمی که از ریه ها خارج می شود پسوند علامت جمع مثلاً خانه ها، چوب ها، سنگ ها های بیان حرکت: حرف «ه» که در آخر کلمات درمی آید و به صورت e های ملفوظ: حرف «ه» که در اول، وسط و آخر کلمه می آید و به صورت h
در تداول مولدان، مؤنت و مصارف سپاهیان و حیوانات سواری سپاه را گویند، بمناسبت فراوانی و زیادی آن. ج، زخائر. (از محیطالمحیط). رجوع به زخائر، زخار و زخر شود
به معنی اینک می آید چنانکه هرگاه به مردی گویند: این انت، جواب میگوید: ها انا ذا، یعنی اینک منم، و اگر به زنی گویند: این انت، گوید ها انا ذه، و اگر به کسی گویند: این فلان، هرگاه نزدیک باشد، میگوید:ها هو ذا، هرگاه دور باشد میگوید: ها هو ذاک، و در زن هرگاه نزدیک بود، میگوید: ها هی ذه، و اگر دور بود، میگوید: ها هی تلک، و ضمیر ’ها’ استعمال میگردد در موضع جر و نصب هر دو، قوله: فألهمها فجورها و تقویها، (قرآن 8/91)، و در قسم و سوگند گویند: لاهااﷲ مافعلت، یعنی سوگند به خدا نکردم من، (ناظم الاطباء)
در مواردی ’ها’ به معنی بنگر، ببین، بهوش باش و مانند اینها به کار میرود که در این صورت از اصوات تنبیه و تحذیر به شمار میرود و ممکن است مخفف هان باشد، چنانکه صاحب نهج الادب در ذیل حروف تنبیه پس از ذکر هان آرد: ’ها چون هادرویش و می تواند که ها بخصوصه مخفف هان بود که هم برای این معنی آید، چنانکه هادوری به معنی گدای مبرم یعنی شخصی که دوری از او بهتر است، در محل تخصیص و آگاه کردن مستعمل شده اولاً بعد از آن به معنی گدای مبرم آمده مجازاً، اثیر اخسیکتی گفته: معیشتی نه که با عزت و قناعت آن به هر دری نروم چون گدای هادوری، و همچنین ها درویش نام دشت شده که در ترکستان است و اگر گویند قلب است پس در اصل دوری ها و درویش ها بوده می تواند شد، لیکن نظائر آن در مستعلات دیده نشد هرچند قلب در فارسی به انواع حدی و شماری ندارد، (نهج الادب ص 570)، ها ثریا نه خوشۀ عنب است دست برکن ز خوشه می بفشار، خاقانی، از مهرخ من شدی خبر پرس ها مهرخ مهربانم این است، نظامی، گفتی که کجاست دلستانت ها دلبر دلستانم این است، نظامی، نروی ها، نکنی ها اشاره به قریب و نزدیک، (برهان)، کلمه اشاره به معنی اینک که بدان به چیز نزدیک اشاره میکنند، (ناظم الاطباء)، به معنی اینک باشد که مصغر این است، (برهان) : چو من ناورد پانصد سال هجرت دروغی نیست ها برهان من ها، خاقانی، کعبه چه کنی با حجرالاسود و زمزم ها عارض و زلف و لب ترکان سرائی، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 443)، نزد سلیمان شهم ستود چو آصف گفت که ها هدهد سبای صفاهان، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 360)، پس از صد سال اگر گوئی کجا او ز هر بیتی ندا خیزد که هااو، نظامی