جدول جو
جدول جو

معنی نکث - جستجوی لغت در جدول جو

نکث
شکستن پیمان، برهم زدن بیع یا پیمان
تصویری از نکث
تصویر نکث
فرهنگ فارسی عمید
نکث
(نِ)
غازکرده و تاب بازکرده از جامه و بافتنی تا دوباره ببافند. (از اقرب الموارد). ج، انکاث
لغت نامه دهخدا
نکث
شکستن به هم خوردن، گرفتاری گرفتار شدن شکستن عهد، بهم زدن بیع، شکست پیمان، فسخ معامله
فرهنگ لغت هوشیار
نکث
((نَ))
شکستن عهد و پیمان، به هم زدن معامله
تصویری از نکث
تصویر نکث
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکنندۀ عهد و پیمان، پیمان شکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکس
تصویر نکس
سرنگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن و سرازیر کردن چیزی
سر خود را از خواری به زیر افکندن
عود کردن مرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفث
تصویر نفث
اخلاط یا آب دهن از دهان انداختن، تف کردن، برآمدن خون از زخم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکر
تصویر نکر
دها، زیرکی، امر منکر، زشت و بد، کار دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکث
تصویر مکث
درنگ کردن، دیر کردن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مَ کَ)
ناحیه ای است به یمن و دیوار آن بوسیلۀ علی بن عواض ساخته شده است. (ازمعجم البلدان). شهرکی است خرد (به عربستان از یمن) دیوارهای وی از سنگ و کوهی عظیم از گرد وی و روستای وی برآید و از هر سوی که در وی روی کوه بباید بریدن و حدود این جای به حدود حضرموت پیوسته است. (حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 167). کلمه ’کث’ در آخر این نام و نیز از سنگ بودن دیوار وی و روستای وی بر خلاف سایر شهرهای عربستان و نزدیک بودن این شهر به حضرموت دلیل است که این شهر ساختۀ ایرانیان است و در زمان انوشیروان به دست ’وهرز’ دیلمی پس از شکست ابایکوم مسروق بن ابرهه ملک حبشه. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ کَ)
قریه ای است از نواحی اسپیجاب و همچنین قریه ای است از قراء بخارا و هر دو قریۀ مذکور به ماوراءالنهر واقع است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ)
نباتی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نوعی از گیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع نکته، از ریشه پارسی ک نکته ها خجک ها دیل ها جمع نکته: باید که هر روز مسرعی با ملطفه از آن تو بمن رسد و هرچه رفته باشد نکت از آن بیرون آورده باشی و در آن ملطفه ثبت کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکو
تصویر نکو
خوب، نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکب
تصویر نکب
رنج و سختی رسانیدن، عدول کردن، برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکح
تصویر نکح
چند زنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکد
تصویر نکد
سختگیر مرد دشخوار خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکر
تصویر نکر
مردی که انکار می کند، زیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکس
تصویر نکس
نگو نسار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکل
تصویر نکل
دلیر کار آزموده: مرد، رام کرده اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نجث
تصویر نجث
باز کاویدن زره، نیام دل، سرای مرد باز کاونده جوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفث
تصویر نفث
دردمیدن، پ کردن، فوت کردن، و بمعنی آب دهان انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
شکننده عهد و پیمان، بر هم زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناث
تصویر ناث
دشیاد گر (غیبت کننده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکث
تصویر مکث
درنگ و انتظار، ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لکث
تصویر لکث
زدن، رنجانیدن، بیشبار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکث
تصویر مکث
((مَ))
درنگ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکو
تصویر نکو
((نِ))
نیکو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکس
تصویر نکس
((نَ کِ رِ یا رَ))
بازگشتن بیماری، بازگشت ناخوشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکس
تصویر نکس
((نَ کِ رِ یا رَ))
سرنگون کردن، سر خود را از شرم به زیر افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکر
تصویر نکر
((نُ))
دهاء، زیرکی، امر سخت و زشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکر
تصویر نکر
((نُ کَ))
زیرک گردیدن، دشوار گشتن، در فارسی، مشخص، معین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفث
تصویر نفث
((نَ))
به دل کسی القاء کردن چیزی را، انداختن چیزی را از دهان، تف کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناکث
تصویر ناکث
((کِ))
عهدشکن، پیمان شکن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مکث
تصویر مکث
درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره