معنی نکث - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با نکث
نکث
- نکث
- شکستن به هم خوردن، گرفتاری گرفتار شدن شکستن عهد، بهم زدن بیع، شکست پیمان، فسخ معامله
فرهنگ لغت هوشیار
نکث
- نکث
- غازکرده و تاب بازکرده از جامه و بافتنی تا دوباره ببافند. (از اقرب الموارد). ج، اَنکاث
لغت نامه دهخدا
نفث
- نفث
- اخلاط یا آب دهن از دهان انداختن، تف کردن، برآمدن خون از زخم
فرهنگ فارسی عمید
نکس
- نکس
- سرنگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن و سرازیر کردن چیزی
سر خود را از خواری به زیر افکندن
عود کردن مرض
فرهنگ فارسی عمید