درنگ و انتظار. (ناظم الاطباء). ایست. تربص. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وز غلو خلق و مکث و طمطراق تافت بر آن مار خورشید عراق. مولوی. مکث زر پیش تو چون مکث جنب در مسجد هست در مذهب مفتی سخای تو حرام. وحشی. - طول المکث، درنگ طولانی. بسیار ماندن: طول المکث دختران در خانه پدران بدان آب زلال مشبه است که در آبگیر زیاده از عادت بماند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 68). و رجوع به مادۀ قبل شود. - مکث کردن، درنگ کردن و انتظار کشیدن. (ناظم الاطباء) : یعقوب چون به کنعان رسید دوسه روزی مکث کرد. (قصص الانبیاء ص 86)