جدول جو
جدول جو

معنی نکس

نکس((نَ کِ رِ یا رَ))
سرنگون کردن، سر خود را از شرم به زیر افکندن
تصویری از نکس
تصویر نکس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نکس

نکس

نکس
سرنگون کردن، نگونسار کردن، برگرداندن و سرازیر کردن چیزی
سر خود را از خواری به زیر افکندن
عود کردن مرض
نکس
فرهنگ فارسی عمید

نکس

نکس
تیر سوفارشکسته که اسفل او را اعلی گردانند. (منتهی الارب) (آنندراج). تیرسوفارشکسته که پائین آن را بالا سازند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیکان که بیخش شکسته پس سر آن را بن وی کرده باشند. (منتهی الارب) (ازآنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کمان که سر شاخ آن را پایین آن سازند و بن شاخ را سر آن، و آن عیب است. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بچه که پایش نخست برآید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). الیتن من الاولاد. (اقرب الموارد) ، قصیر. (اقرب الموارد) (المنجد) (متن اللغه) ، مرد سست و ضعیف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). مرد ضعیف و فرومایه که خیری در وجودش نیست. (از اقرب الموارد) ، مقصر از غایت کرم و جوانمردی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، مرد دنی ٔ. (از متن اللغه). مرد خسیس. مرد بخیل. (یادداشت مؤلف). ج، انکاس
لغت نامه دهخدا

نکس

نکس
برجای ماندگان از پیری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مفرد آن ناکِس است. (از اقرب الموارد). رجوع به ناکِس شود
لغت نامه دهخدا