معنی نکر - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با نکر
نکر
- نکر
- زیرک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داهی. فَطِن. (اقرب الموارد). نَکُر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج، انکار، مردی که انکار منکر می کند. (ناظم الاطباء). رجل نکر، مردی انکارکننده. (مهذب الاسماء). نَکُر. نُکُر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نکر
- نکر
- زیرکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فطانت. (ناظم الاطباء). دهاء. فطنت. (اقرب الموارد). نُکْر. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نکر
- نکر
- ناشناختن امر را. (از منتهی الارب). نادانستن کاری را. (از اقرب الموارد). نُکْر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). نکور. نکیر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نُکُر. (ناظم الاطباء) ، ناشناختن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 101). نشناختن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شکر
- شکر
- زیبارو، ماده بلوری شیرین و سفید رنگ، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظوم هخسرو و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
نصر
- نصر
- یاری، مدد، پیروزی، ظفر، نام سوره ای در قرآن کریم، نام یکی از پادشاهان سامانی
فرهنگ نامهای ایرانی