به معنی ترجمه باشد که لفظی از زبانی دیگر معنی کرده بود. (از انجمن آرا) (از برهان قاطع) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و نیز رجوع به انجمن آرا شود
به معنی ترجمه باشد که لفظی از زبانی دیگر معنی کرده بود. (از انجمن آرا) (از برهان قاطع) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و نیز رجوع به انجمن آرا شود
تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت، برای مثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹) فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت، برای مِثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹) فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان، در 52 هزارگزی شمال شرقی سعیدآباد سیرجان و بر سر راه نوک آباد به پاریز. در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان، در 52 هزارگزی شمال شرقی سعیدآباد سیرجان و بر سر راه نوک آباد به پاریز. در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و حبوبات، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
نام یکی از پسران کی پشین پسر کیقباد که پدر لهراسب باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شاهنامه) : که لهراسب بد پور اورندشاه که او را بدی آنزمان تاج و گاه. فردوسی
نام یکی از پسران کی پشین پسر کیقباد که پدر لهراسب باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شاهنامه) : که لهراسب بد پور اورندشاه که او را بدی آنزمان تاج و گاه. فردوسی
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
درخور. زیبا. لایق. سزاوار. شایسته. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). متناسب. (یادداشت مؤلف) : اگر به همتش اندر خورند بودی جای جهانش مجلس بودی سپهر شادروان. قطران (از انجمن آرای ناصری). - امثال: گرز به خورند پهلوان، نظیر: لقمه به اندازۀ دهان. ، نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اما صحیح در این معنی ’خور’ است نه خورند، در شیمی این کلمه را برای ’ظرفیت’ قرار داده اند. رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود
درخور. زیبا. لایق. سزاوار. شایسته. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). متناسب. (یادداشت مؤلف) : اگر به همتش اندر خورند بودی جای جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان. قطران (از انجمن آرای ناصری). - امثال: گرز به خورند پهلوان، نظیر: لقمه به اندازۀ دهان. ، نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اما صحیح در این معنی ’خور’ است نه خورند، در شیمی این کلمه را برای ’ظرفیت’ قرار داده اند. رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود
دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت، در 6 هزارگزی جنوب شرقی لشت نشاء، در جلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 560 تن سکنه دارد. آبش از توشاجوب از سفیدرود، محصولش برنج، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان حومه بخش لشت نشاء شهرستان رشت، در 6 هزارگزی جنوب شرقی لشت نشاء، در جلگۀ معتدل هوای مرطوب واقع است و 560 تن سکنه دارد. آبش از توشاجوب از سفیدرود، محصولش برنج، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دارای نور. روشن. منور. پرنور. نورانی: چون شاه روز بادی وچون شاه شب که زو گه نورمند خاور و گه باختر شود. مسعودسعد. ای آفتاب ملک جهان از تو نورمند تا تابد آفتاب، تو چون آفتاب تاب. مسعودسعد. نزدیک علم و رای تو مه نورمند نیست در پیش حلم و سنگ تو که بردبار نیست. سنائی. همچو مه از آفتاب هست به تو نورمند شاه زمانه که اوست سایۀ پروردگار. خاقانی
دارای نور. روشن. منور. پرنور. نورانی: چون شاه روز بادی وچون شاه شب که زو گه نورمند خاور و گه باختر شود. مسعودسعد. ای آفتاب ملک جهان از تو نورمند تا تابد آفتاب، تو چون آفتاب تاب. مسعودسعد. نزدیک علم و رای تو مه نورمند نیست در پیش حلم و سنگ تو کُه بردبار نیست. سنائی. همچو مه از آفتاب هست به تو نورمند شاه زمانه که اوست سایۀ پروردگار. خاقانی
دهی است از دهستان شهوار بخش میناب شهرستان بندرعباس، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و خرما و مرکبات، شغل مردمش زراعت است. مزارع قدمگاه و زیرقلعه جزء این ده است
دهی است از دهستان شهوار بخش میناب شهرستان بندرعباس، در جلگۀ گرمسیری واقع است و 200 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش غلات و خرما و مرکبات، شغل مردمش زراعت است. مزارع قدمگاه و زیرقلعه جزء این ده است
دهی است از دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ کرج از شهرستان تهران، در 30 هزارگزی غرب کرج و 6 هزارگزی جنوب ینگی امام، در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 298 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود کردان، محصولش غلات و صیفی و بنشن و چغندرقند و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است از دهستان افشاریۀ ساوجبلاغ کرج از شهرستان تهران، در 30 هزارگزی غرب کرج و 6 هزارگزی جنوب ینگی امام، در جلگۀ معتدل هوایی واقع است و 298 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود کردان، محصولش غلات و صیفی و بنشن و چغندرقند و لبنیات، شغل مردمش زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)