جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نورند

نورند

نورند
به معنی ترجمه باشد که لفظی از زبانی دیگر معنی کرده بود. (از انجمن آرا) (از برهان قاطع) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و نیز رجوع به انجمن آرا شود
لغت نامه دهخدا

اورند

اورند
تخت پادشاهی، شکوه، از شخصیتهای شاهنامه، نام پدر لهراسپ شاه ایران و از نوادگان کی پیشتن پادشاه کیانی
اورند
فرهنگ نامهای ایرانی

اورند

اورند
تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت، برای مِثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹)
فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
اورند
فرهنگ فارسی عمید

خورند

خورند
دَرخُور، شایِستِه، سِزاوار، لایِق، مُناسِب، اَرزانی، سازوار، اَندَرخُور، فراخُور، باب، مَحقوق، خُورا، فَرزام، شایان، مُستَحَقّ، شایِگان، صالِح، بابَت برای مِثال اگر به همتش اندر خورند بودی جای/ جهانش مجلس بودی سپهر شادروان (قطران - ۳۱۳)
خورند
فرهنگ فارسی عمید