جدول جو
جدول جو

معنی نهیده - جستجوی لغت در جدول جو

نهیده
(نَ دَ)
مغز دانۀ حنظل که به آرد ترتیب دهند و خورند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن طعام که از دانۀ خرما و حنظل و آرد سازند. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهیده
تصویر رهیده
رهاشده، آزاد شده، نجات یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
نهادن، گذاشتن، اندیشه کردن، غم خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهنده
تصویر نهنده
گذارنده، آنکه چیزی را در جایی بگذارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهیده
تصویر شهیده
مؤنث واژۀ شهید، کشته شده در راه خدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهیده
تصویر لهیده
کوبیده و نرم شده، میوۀ خراب شده، کنایه از خسته و کوفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاده
تصویر نهاده
گذارده شده، گذاشته، مقدرکرده، مقدر، ذخیره، پس انداز، ودیعه، سپرده، گسترده، چیده، مدفون، استوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمیده
تصویر نمیده
نم کشیده، برای مثال پی رم برگرفت آن دل رمیده / نسیمی برده از خاک نمیده (نزاری - لغت نامه - نمیده)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ دَ)
زن جوان نازک اندام تازه روی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، نوعی از طعام که از گندم کوفته و شیر ترتیب دهند. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
آش بلغور. (ناظم الاطباء) ، هر آشی که دارای گوشت و مسکه و سبزیهای خوشبو باشد. (ناظم الاطباء) ، برۀ بریان یا هریسه. (یادداشت مؤلف). هریسه. (دهار). هریسه، و گویند برۀبریان. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
مؤنث شهید. رجوع به شهید شود
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ / دِ)
نجات یافته. خلاص شده. (فرهنگ فارسی معین). فائز. مستخلص. (یادداشت مؤلف). منجو. (منتهی الارب) : انهیار، رهیده شدن. انقیاص، رهیده شدن. انبشاق، رهیده شدن بندآب. (تاج المصادر بیهقی). هور، رهیده شدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
ناچیده. چیده ناشده:
اندوه گل نچیده میداشت
پاس در ناخریده میداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِ دَ / دِ)
بخشش از طرفین، جنگ و نبرد و پیکار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ / دِ)
نعت مفعولی از لهیدن. له شده
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
بتابه نرم و سست. (منتهی الارب). طعامی است. (مهذب الاسماء). طبیخی میان عصیده و سخینه
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
تأنیث ندید، به معنی همتا و مانند. (منتهی الارب). ج، ندائد. رجوع به ندید شود
لغت نامه دهخدا
(نُ دَ / دِ)
نومیدشده. ناامیدگردیده. (برهان قاطع) (آنندراج). مأیوس گشته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
مؤنث عهید. گویند: قریه عهیده، یعنی قریۀ قدیمی که زمان طولانی بر آن گذشته است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به عهید شود
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
نمید. چیزی نم دیده را گویند. (از جهانگیری) (از رشیدی). نم کشیده. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
پی رم برگرفت آن دل رمیده
نسیمی برده از خاک نمیده.
نزاری قهستانی.
، میل کرده. توجه نموده. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نویده
تصویر نویده
جنبیده حرکت کرده، لرزیده. ناله کرده زاری کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهیده
تصویر دهیده
داده شده، بخشش از طرفین
فرهنگ لغت هوشیار
گذارنده قرار دهنده، مقرر کننده معین کننده، عاقد قرار داد. یا نهنده شریعت. واضع دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
نصب کردن، نشاندن، گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
گذاشته چای داده، نصب شده، منصوب معین، مقرر، وضع کرده، قرار داده مواضعه کرده، معاهده بسته، فرض کرده متوهم، محسوب انگاشته، گرفته (بمفهومی)، مقدر. یا ننهاده. نامقدر: (روزی ننهاده)، کنار گذاشته، مرتبه وضعی از مراتب اعداد عدد وضعی باصطلاح شمار گران. یا چیزی نهاده. ذخیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشیده
تصویر نشیده
نشیده در فارسی سرود ترانه واحد نشید، جمع نشائد نشیدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندیده
تصویر ندیده
رویت ناشده، پنهان از نظر، نامرئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لهیده
تصویر لهیده
له شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیده
تصویر رهیده
نجات یافته خلاص شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیده
تصویر نمیده
((نَ دِ))
نم کشیده، مرطوب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهاده
تصویر نهاده
((نَ دِ))
جای داده، نصب شده، مقرر، معاهده بسته، فرض کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهیدن
تصویر نهیدن
((نَ یا نِ دَ))
گذاشتن، نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ندیده
تصویر ندیده
نادیده، دیده نشده، نسل پنجم، فرزند نبیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رهیده
تصویر رهیده
((رَ دِ))
نجات یافته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لهیده
تصویر لهیده
((لِ دِ))
له شده، کوبیده شده
فرهنگ فارسی معین