- نهازیدن
- ترسیدن بیم بردن: (لبت گویی که نیم کفته گل است می و نوش اندر و نهفتستی) (زلف گویی ز لب نهازیده است بگله سوی چشم رفتستی)
معنی نهازیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- نهازیدن ((نِ دَ))
- ترسیدن
- نهازیدن
- ترسیدن، واهمه کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آهختن آهیختن آختن کشیدن
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، مروع
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، مروع
درخواست کردن، خواستن چیزی که مورد احتیاج است
نواختن، نوازیدن، نوازش کردن، دلجویی کردن، ساز زدن، بر زمین زدن چیزی
نواختن: شه نوازیدش که هستی یادگار کرد او را هم بدین پرسش شکار. (مثنوی. نیک. 541: 6)
قصد و آهنگ نکردن، نیفکندن
ترسیده بیم برده
چیزی اندک خوردن برای ناشتا شکستن، کاستن نقصان یافتن، گداختن تن لاغر شدن نزار گشتن
ناز کردن، به خود یا چیز و کسی بالیدن
دلربائی، نازکردن، فخر، مباهات کردن، تفاخر، بالیدن
نگریستن متوجه بودن مراقب بودن: (این پسر جورمکن کارک مادار بساز به ازین کن نظر و حال من و خویش بهاز) (قریع الدهر)
ابداء، ابتداء، شروع کردن
شریک بودن
ابتدا کردن شروع کردن سر گرفتن آغاز نهادن، فتالیدن
اثر گذاشتن، تاثیر کردن، اثر کردن
آهخته آهیخته آخته کشیده
آهاردن آهار زدن
متعدی دادن، وا داشتن که بدهد، عطا کردن، فرمودن
نجات دادن خلاص کردن (از قید و بند)
جهاند خواهد جهاند بجهان جهاننده جهانده بجستن واداشتن پرش دادن به جست و خیز وادار کردن
ساختن و آراستن و زینت دادن
حاجتمندان، کنایه از عاشقان
افراشتن، گشودن، باز کردن، بستن
با ناز و تکّبر راه رفتن، خرامیدن، برای مثال باغ ملک تو را مباد خزان / تا در او چون بهار بگرازی (انوری - ۴۷۸)
نگاشتن، نوشتن، نقش و نگار کردن، تصویر کردن
گداختن، فلز یا چیز دیگر را به قوۀ حرارت ذوب کردن، آب شدن یا واشدن جسم جامد در اثر حرارت، گدازیدن، پزاختن
پنهان کردن، نهان کردن، پوشیده و پنهان ساختن
آغاز کردن، آغاز نهادن، شروع کردن، از سر گرفتن، برای مثال همه فرجام هات معدوم است / محکم آغاز هرچه آغازی (ابوالفرج رونی - ۱۴۲) ، که جز مرگ را کس ز مادر نزاد / ز کسری بیاغاز تا نوش زاد (فردوسی - ۷/۱۵۱) ، چون سماع آمد ز اول تا کران / مطرب آغازید یک ضرب گران (مولوی - ۲۱۴)