مؤلف غیاث اللغات آرد: نشه به فتح نون و شین معجمۀ مشدد بر وزن پشه، بیهوشی و کندی حواس که از خوردن شراب و بنگ و غیره پیدا شود. کسانی که برای این معنی نشاء، به الف و همزه، نویسند غلط است - انتهی. اما در مآخذ دیگر چونین ضبطی دیده نشد
مؤلف غیاث اللغات آرد: نشه به فتح نون و شین معجمۀ مشدد بر وزن پشه، بیهوشی و کندی حواس که از خوردن شراب و بنگ و غیره پیدا شود. کسانی که برای این معنی نشاء، به الف و همزه، نویسند غلط است - انتهی. اما در مآخذ دیگر چونین ضبطی دیده نشد
قلمۀ درخت که در محل مخصوصی در کنار هم بکارند تا بعد به جای دیگر انتقال بدهند، بوتۀ گل، روییدن، نمو کردن، پرورش یافتن نشا کردن: جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
قلمۀ درخت که در محل مخصوصی در کنار هم بکارند تا بعد به جای دیگر انتقال بدهند، بوتۀ گل، روییدن، نمو کردن، پرورش یافتن نشا کردن: جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
نرمباد، آگهی بخشنامه، گزارش، پهرست افسون، پنام (تعویذ) یک بار پراکندن یک مرتبه منتشر کردن، ورقه یا اوراقی چاپی که آنرا منتشر سازند، جمع نشرات. توضیح بعض محققان بجای} نشریه {استعمال این کلمه را تجویز کرده اند ولی کمتر مستعمل است. افسونی که بوسیله آن دیوانه و بیمار را علاج کنند، دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند: بر چهره شنبلید خوش تاب نشره تو کنی بزعفران آب. (تحفه العراقین. قر. 28) یا نشره طفلان. آنچه با زعفران و غیره بر روی تخته طفلان نویسند
نرمباد، آگهی بخشنامه، گزارش، پهرست افسون، پنام (تعویذ) یک بار پراکندن یک مرتبه منتشر کردن، ورقه یا اوراقی چاپی که آنرا منتشر سازند، جمع نشرات. توضیح بعض محققان بجای} نشریه {استعمال این کلمه را تجویز کرده اند ولی کمتر مستعمل است. افسونی که بوسیله آن دیوانه و بیمار را علاج کنند، دعایی که با آب زعفران نویسند تا دفع چشم زخم کند: بر چهره شنبلید خوش تاب نشره تو کنی بزعفران آب. (تحفه العراقین. قر. 28) یا نشره طفلان. آنچه با زعفران و غیره بر روی تخته طفلان نویسند
در خود کشیدن: جامه خوی را و خشک کن زکاب را و تالاب آب را، به ته رسیدن آب بخود کشیدن جامه خوی (عرق) را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را (منتهی الارب) جذب کردن
در خود کشیدن: جامه خوی را و خشک کن زکاب را و تالاب آب را، به ته رسیدن آب بخود کشیدن جامه خوی (عرق) را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را (منتهی الارب) جذب کردن
محتوی، شامل، بته هائی که برای نشا کردن، از زمین برکنده باشند، نشاسته، نشا سنج، پارسی تازی گشته نشا نشاسته بزانه خوش نرمباد خوش، بوی، بوی خوش معین آن را تازی برگرفته از نشا (نشا) دانسته این واژه پارسی است و از نشاندن گرفته شده برز پاره ای از گیاهان را در جای کوچکی می پاشند و چون سبز شد گیاه نو دمیده را که به آن نشا می گویند در کرت و یا جدا جدا در خاک می نشانند این واژه بر گرفته از نشاستن پهلوی برابر با کاشتن است. این برداشت نیز که واژه نشادر پارسی بر گرفته از (نیشا) و سریانی است روا نمی نمایاند زیرا نیشا در سریانی برابر است با نمونه و با کشت و کاشتن پیوندی ندارد این واژه را هم آوای سرای گفتن یا نشا گفتن نادرست است آفریدن نو پیدایی، پرورش یافتن، گوالش نشاسته. توضیح نشاستج هوالذی یسمیه الجمهورالنشاوبالیونانیه املون و امتولون. کلمه نشانام عمومی ومعمولی نشاسته درمصراست. کاشتن تخم گیاهان درجایی تاپس ازآنکه روییده شوندوبصورت گیاهی کوچک درآیندظنهاراازخاک درآورندوبجاهای دیگر برندوکارند. بسیاری ازگلهاوگیاهان وغلات و میوه هارابایدنشاکردمانندگل بنفشه بوته چای دانه برنج وغیره. نو پیدا شدن، روییدن رستن نمو کردن، نو پیدایی، رویش، پرورش
محتوی، شامل، بته هائی که برای نشا کردن، از زمین برکنده باشند، نشاسته، نشا سنج، پارسی تازی گشته نشا نشاسته بزانه خوش نرمباد خوش، بوی، بوی خوش معین آن را تازی برگرفته از نشا (نشا) دانسته این واژه پارسی است و از نشاندن گرفته شده برز پاره ای از گیاهان را در جای کوچکی می پاشند و چون سبز شد گیاه نو دمیده را که به آن نشا می گویند در کرت و یا جدا جدا در خاک می نشانند این واژه بر گرفته از نشاستن پهلوی برابر با کاشتن است. این برداشت نیز که واژه نشادر پارسی بر گرفته از (نیشا) و سریانی است روا نمی نمایاند زیرا نیشا در سریانی برابر است با نمونه و با کشت و کاشتن پیوندی ندارد این واژه را هم آوای سرای گفتن یا نشا گفتن نادرست است آفریدن نو پیدایی، پرورش یافتن، گوالش نشاسته. توضیح نشاستج هوالذی یسمیه الجمهورالنشاوبالیونانیه املون و امتولون. کلمه نشانام عمومی ومعمولی نشاسته درمصراست. کاشتن تخم گیاهان درجایی تاپس ازآنکه روییده شوندوبصورت گیاهی کوچک درآیندظنهاراازخاک درآورندوبجاهای دیگر برندوکارند. بسیاری ازگلهاوگیاهان وغلات و میوه هارابایدنشاکردمانندگل بنفشه بوته چای دانه برنج وغیره. نو پیدا شدن، روییدن رستن نمو کردن، نو پیدایی، رویش، پرورش
معین بر آن است که این واژه در فارسی از نشف تازی گرفته شده این برداشت روا نمی نمایاند زیرا نشت تراویدن است و چکه کردن و درز کردن راز و نشف در تازی درست آرش باژ گونه دارد و برابر است با به خود کشیدن، واژه نشت در گویش تبری به آرش کهنه و پوسیده گیلکی با دو آرش تراوش و چین و چروک شده آمده (بنگرید به واژه نامه تبری صادق کیا و ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی جهانگیر سرتیپ پور) در گویش نایینی نیز نشت برابربا تراوش آمده (بنگرید به فرهنگ نایینی منوچهر ستوده) در گویش خراسانی نیز واژه نشت برابر با (نفوذ مایعی از ظرف) آمده (بنگرید به فرهنگ گویش خراسان بزرگ امیرشالچی) هم چنین نمی توان پذیرفت که این واژه از نشط تازی گرفته شده باشد زیرا که این واژه به آرش ربایش گرفتن و گره زدن بر ریسمان است
معین بر آن است که این واژه در فارسی از نشف تازی گرفته شده این برداشت روا نمی نمایاند زیرا نشت تراویدن است و چکه کردن و درز کردن راز و نشف در تازی درست آرش باژ گونه دارد و برابر است با به خود کشیدن، واژه نشت در گویش تبری به آرش کهنه و پوسیده گیلکی با دو آرش تراوش و چین و چروک شده آمده (بنگرید به واژه نامه تبری صادق کیا و ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی جهانگیر سرتیپ پور) در گویش نایینی نیز نشت برابربا تراوش آمده (بنگرید به فرهنگ نایینی منوچهر ستوده) در گویش خراسانی نیز واژه نشت برابر با (نفوذ مایعی از ظرف) آمده (بنگرید به فرهنگ گویش خراسان بزرگ امیرشالچی) هم چنین نمی توان پذیرفت که این واژه از نشط تازی گرفته شده باشد زیرا که این واژه به آرش ربایش گرفتن و گره زدن بر ریسمان است
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن
کاج. تازه و خوب، بی آلایش پاکدامن، خرم پاک وپاکیزه خوش وخرم: نه بااو مقاومت می توانم کردن ونه ازاینجا تحویل که موضع خوش وبقعت نزه است، پرگیاه ودورازمردم، دورازبدی بی آلایش پاکدامن
نر، مقابل ماده، من گفتم این حدیث ومیان دوران من مانندترب غاتفری سخت شدنره. (سوزنی فرنظا)، درشت هیکل ونتراشیده: نره دیونره غول: جهانی نظاره بدیدارگرگ چه گرگ آن ژیان نره دیوی سترگ. (شا. بخ 1469: 6)، موج آب: اژدرماده بین که چون سینه تیغ روی او تیغ صفت شکافته گنبدآب رانره. (عمیدلوبکی جها. فرنظا) توضیح دررشیدی مصراع دوم باین صورت آمده: تیغ صفت شکافته گنبدآب راه نرو محشی رشیدی گویددرنسخه جهانگیری وسروری (گنبدآب رانره) وهمان صحیح است
نر، مقابل ماده، من گفتم این حدیث ومیان دوران من مانندترب غاتفری سخت شدنره. (سوزنی فرنظا)، درشت هیکل ونتراشیده: نره دیونره غول: جهانی نظاره بدیدارگرگ چه گرگ آن ژیان نره دیوی سترگ. (شا. بخ 1469: 6)، موج آب: اژدرماده بین که چون سینه تیغ روی او تیغ صفت شکافته گنبدآب رانره. (عمیدلوبکی جها. فرنظا) توضیح دررشیدی مصراع دوم باین صورت آمده: تیغ صفت شکافته گنبدآب راه نرو محشی رشیدی گویددرنسخه جهانگیری وسروری (گنبدآب رانره) وهمان صحیح است