معنی نخشه
- نخشه
- دلیل
واژههای مرتبط با نخشه
نخشه
- نخشه
- حجت. برهان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). دلیل و استدلال. (ناظم الاطباء). برساختۀ دساتیر است.
نخشه
- نخشه
- سیاه زخم، نوعی نفرین، خوره
نوشه
- نوشه
- انوشه، جاوید، زنده، شاد، خوشحال، خرم، گوارا، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر بهرام بهرامیان و خواهرنرسی پادشاه ساسانی
نقشه
- نقشه
- نگاره، ره نامه
نوشه
- نوشه
- پادشاه جوان، جوان تازه داماد
بخشه
- بخشه
- مؤنثِ واژۀ بَخش، بهره، حصه، نصیب، قسمت
نقشه
- نقشه
- طرحی از یک منطقه که روی سطح صافی ترسیم می شود، تصویری از یک بنا یا ماشین یا چیز دیگر که باید ساخته شود، طرح و صورت کار، کنایه از عمل پیش بینی شده
نخبه
- نخبه
- برگزیده، برگزیده از هر چیز، کنایه از دانا، باهوش
نخله
- نخله
- نخل، از درختان گرمسیری با تنۀ استوانه ای و بی شاخه و برگ های بزرگ و دارای بریدگی های عمیق، درخت خرما
