- نشمیدن
- عیش و نوش کردن
معنی نشمیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- نشمیدن ((نَ دَ))
- عیش و نوش کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ائتکال
مخفف آشامیدن
چنگ درزدن و درآویختن به چیزی، آویختن، برای مثال گر تو خواهیش وگرنه به تو اندر نشلد / زر او چون به در خانۀ او برگذری (فرخی - ۳۹۹ حاشیه)
خواندن کسی یا چیزی به اسم و نام، نام نهادن
نام نهادن
چنگ در زدن در آویختن بچیزی تشبث کردن: گر تو خواهیش و گرنه (خواهی واگرنه) بتواند اندر نشلد زر او چون بدرخانه او برگذری... (فرخی. عبد. 401) توضیح جهانگیری همین بیت را برای فعل فوق شاهد آورده اما سروری گوید: در موید (الفضلا) و نسخه میرزا (ابراهیم) بمعنی دو چیز باشد که بریکدیگر دوزند
نوشیدن، برای مثال خوش دل شد و آرمید با او / هم خورد و هم آشمید با او (نظامی۳ - ۴۱۶)
ترسیدن، آشفته داشتن
ترسیدن، رمیدن، برای مثال گر آهویی بتا و کنار منت حرم / آرام گیر با من و از من چنین مشم (خفاف - شاعران بی دیوان - ۲۹۶) ، بی هوش شدن، برای مثال پیشت بشمند و بی روان گردند / شیران عرین چو شیر شادروان (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۵) ، آشفته شدن
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
نصب کردن، نشانیدن
نم کشیدن، نم دار شدن، میل کردن و توجه کردن به سوی کسی یا چیزی
دانستن
استراحت کردن
موسوم
لعنت کردن
افتخار
در آویختن برهم چسبیدن
درخشیدن، افشاندن
آسوده، ساکن، بی حرکت
نوشیدن، خوردن مایعات
خشک شدن
بر بالا رفتن، صعود
چسبیدن دوسیدن التصاق
منع کردن، باز داشتن
بیم داشتن سخت ترسیدن
ستایش کردن و تمجید کردن
آزردن و اذیت کردن