جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نمیدن

نمیدن

نمیدن
نم کشیدن، نم دار شدن، میل کردن و توجه کردن به سوی کسی یا چیزی
نمیدن
فرهنگ فارسی عمید

نمیدن

نمیدن
میل کردن. توجه نمودن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
کارم شهوی و غضبی بود شب و روز
بر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم.
خواجه نصیرالدین طوسی.
وقت مرگ آید در آن سو می نمی
چون که دردت رفت پس چون اعجمی.
مولوی.
، نم کشیدن. (از حاشیۀ معین بر برهان قاطع) (ناظم الاطباء). مرطوب شدن. (ناظم الاطباء) ، ملکۀ خلع بدن و به حقیقت برآمدن و خلع بدن آنکه بنابر کمال ریاضت و کثرت مجاهدت بعضی کاملان را قوت انقطاع به مرتبه ای میسر گردد که هرگاه خواهند روح ایشان از بدن مفارقت کند و متصل شود به انوار عالیه و باز معاودت به بدن نماید (؟). (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نمیدن

نمیدن
نومید شدن. ناامید شدن. (از برهان قاطع). مأیوس شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

دمیدن

دمیدن
فوت کردن در چبزی پف کردن باد کردن، وزیدن (باد و مانند آن)، سرازخاک درآوردن نبات روییدن رستن، سر زدن طلوع کردن (صبح خورشید ماه و غیره)، کسی را بسخنان چرب و نرم فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار

رمیدن

رمیدن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
رمیدن
فرهنگ لغت هوشیار