جدول جو
جدول جو

معنی نشص - جستجوی لغت در جدول جو

نشص(نُ شُ)
جمع واژۀ نشاص. رجوع به نشاص شود
لغت نامه دهخدا
نشص(غُسْ سُوو)
ناسازواری نمودن زن شوی را و در غضب آوردن. (منتهی الارب). رجوع به نشوص شود
لغت نامه دهخدا
نشص
جمع نشاص، ابرهای انبوه لشکر ها
تصویری از نشص
تصویر نشص
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نشا
تصویر نشا
قلمۀ درخت که در محل مخصوصی در کنار هم بکارند تا بعد به جای دیگر انتقال بدهند، بوتۀ گل، روییدن، نمو کردن، پرورش یافتن
نشا کردن: جا به جا کردن قلمۀ درخت یا بوتۀ گلی که تازه سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشف
تصویر نشف
به خود کشیدن و فروکشیدن آب یا رطوبت چیزی، مثل به خود کشیدن جامه عرق بدن را و به خود کشیدن حوض یا زمین آب را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشل
تصویر نشل
نشلیدن، نشیمن، آویختگی و پیوستگی چیزی به چیزی، قلاب ماهیگیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشت
تصویر نشت
سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، ترشح، سست و پژمرده، شکستگی و خرابی، خراب، ضایع
نشت کردن: آب پس دادن ظرف شکسته، سرایت آتش از چیزی به چیز دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشر
تصویر نشر
چاپ و انتشار مکتوبات، انتشاراتی مثلاً نشر اشجع، پراکنده ساختن خبر، زنده کردن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشک
تصویر نشک
کاج، درختی خودرو با برگ های سوزنی و میوۀ مخروطی شکل، کاژو، ناژو، ناجو، نوژ، نوج، وهل
صنوبر، برای مثال آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وان که بید آفرید و ناز و بهی (رودکی - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشو
تصویر نشو
روییدن، نمو کردن، بالیدن، پرورش یافتن، رشد، بالیدگی، یازش، وخش
نو پیدا شدن
نشو و نما: روییدگی، بالیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشد
تصویر نشد
جستن جست و جو، سوگند دادن به خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشل
تصویر نشل
قلاب ماهیگیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقص
تصویر نقص
کمی در دین و عقل، عیب، کاستی، کم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشر
تصویر نشر
پراکندگی، انتشار، گستردگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشز
تصویر نشز
جای بلند، بلند نشستن، بلندی جستن بلند و برجسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشط
تصویر نشط
ربودن ربایش، گره زدن رسن، گزیده شدن، نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
در خود کشیدن: جامه خوی را و خشک کن زکاب را و تالاب آب را، به ته رسیدن آب بخود کشیدن جامه خوی (عرق) را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را (منتهی الارب) جذب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
درخت ناژ کاج صنوبر: آن که نشک آفرید و سرو سهی وان که بید آفرید و نار و بهی... (رودکی. لفااق. 264)
فرهنگ لغت هوشیار
محتوی، شامل، بته هائی که برای نشا کردن، از زمین برکنده باشند، نشاسته، نشا سنج، پارسی تازی گشته نشا نشاسته بزانه خوش نرمباد خوش، بوی، بوی خوش معین آن را تازی برگرفته از نشا (نشا) دانسته این واژه پارسی است و از نشاندن گرفته شده برز پاره ای از گیاهان را در جای کوچکی می پاشند و چون سبز شد گیاه نو دمیده را که به آن نشا می گویند در کرت و یا جدا جدا در خاک می نشانند این واژه بر گرفته از نشاستن پهلوی برابر با کاشتن است. این برداشت نیز که واژه نشادر پارسی بر گرفته از (نیشا) و سریانی است روا نمی نمایاند زیرا نیشا در سریانی برابر است با نمونه و با کشت و کاشتن پیوندی ندارد این واژه را هم آوای سرای گفتن یا نشا گفتن نادرست است آفریدن نو پیدایی، پرورش یافتن، گوالش نشاسته. توضیح نشاستج هوالذی یسمیه الجمهورالنشاوبالیونانیه املون و امتولون. کلمه نشانام عمومی ومعمولی نشاسته درمصراست. کاشتن تخم گیاهان درجایی تاپس ازآنکه روییده شوندوبصورت گیاهی کوچک درآیندظنهاراازخاک درآورندوبجاهای دیگر برندوکارند. بسیاری ازگلهاوگیاهان وغلات و میوه هارابایدنشاکردمانندگل بنفشه بوته چای دانه برنج وغیره. نو پیدا شدن، روییدن رستن نمو کردن، نو پیدایی، رویش، پرورش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشو
تصویر نشو
بالیدن، پرورش یافتن، نمو کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشاص
تصویر نشاص
ابر بلند، لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
معین بر آن است که این واژه در فارسی از نشف تازی گرفته شده این برداشت روا نمی نمایاند زیرا نشت تراویدن است و چکه کردن و درز کردن راز و نشف در تازی درست آرش باژ گونه دارد و برابر است با به خود کشیدن، واژه نشت در گویش تبری به آرش کهنه و پوسیده گیلکی با دو آرش تراوش و چین و چروک شده آمده (بنگرید به واژه نامه تبری صادق کیا و ویژگی های دستوری و فرهنگ واژه های گیلکی جهانگیر سرتیپ پور) در گویش نایینی نیز نشت برابربا تراوش آمده (بنگرید به فرهنگ نایینی منوچهر ستوده) در گویش خراسانی نیز واژه نشت برابر با (نفوذ مایعی از ظرف) آمده (بنگرید به فرهنگ گویش خراسان بزرگ امیرشالچی) هم چنین نمی توان پذیرفت که این واژه از نشط تازی گرفته شده باشد زیرا که این واژه به آرش ربایش گرفتن و گره زدن بر ریسمان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشج
تصویر نشج
آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبص
تصویر نبص
تره تازه، سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشص
تصویر ناشص
ناسازوار، خشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقص
تصویر نقص
((نَ))
کمی، عیب، کاستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشو
تصویر نشو
((نَ))
روییدن، پرورش یافتن، نوپیدا شدن، نشوء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشو
تصویر نشو
((نُ))
نسو، صاف و هموار و نرم و لغزنده، مقابل خشن، درشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشک
تصویر نشک
((نَ))
درخت صنوبر و کاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشف
تصویر نشف
((نَ))
جذب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشر
تصویر نشر
((نَ))
پراکندگی، انتشار، پخش کردن کتاب و مانند آن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، وزیدن، وزش، مؤسسه انتشاراتی، انتشارات، نشر معین، نشر قطره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشت
تصویر نشت
((نَ))
سرایت آب یا آتش از چیزی به چیز دیگر، شکستگی، خرابی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشأ
تصویر نشأ
((نَ))
نو پیدا شدن، روییدن، رستن، نمو کردن، پرورش یافتن، نوپیدایی، رویش، پرورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نحص
تصویر نحص
گجسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نقص
تصویر نقص
کاستی، کمی، کمبود
فرهنگ واژه فارسی سره